به نظر می رسد که فرانسیسکو در اواخر قرن هجدهم در اسپانیا به عنوان یک هنرمند جوان ، پرشور و پرانرژی در اسپانیا بزرگ شده است ، اما امروزه او بیشتر به عنوان خالق تاریک ترین آثار تاریخ هنر شناخته می شود.
“نقاشی سیاه” مجموعه ای از مفاهیم تاریک و بدبین بود که به نظر می رسد در دوران پیری بر روی دیوارهای داخلی خانه خود ایجاد کرده است. آثاری که هرگز نمی خواستند آنها را به صورت عمومی نشان دهند. چه اتفاقی برای زندگی افتاد که باعث شد او چنین صحنه های وحشتناکی را در حیاط خلوت خانه خود بکشد؟
فرانسیس انگار که هست؟
بازی دیگر ، فرانسیسکو گویا ، 2.
به نظر می رسد فرانسیسکو در خانواده ای متوسط در Forendo Todos ، اسپانیا متولد شده است. او در یک مکتب مذهبی به سرپرستی نظارت تحصیل کرد. مکانی که روح استقلال در یادگیری تقویت شد. به نظر می رسید که این نقاشی به خودی خود شروع شده و سپس تحت رهبری خوزه لوسان یی مارتینز در ساراگوزا آموزش دیده است. وی سپس دانشجوی فرانسیسکو بیو در مادرید شد و با خواهرش ، جوزفا بیو (که گفته می شود “پپا” خوانده می شود) ازدواج کرد.
به نظر می رسد که با کمک یک استاد و همسرش ، او توانست نقوش را برای فرش های سلطنتی استخدام کند. این فرش ها شامل صحنه های شاد و پر جنب و جوش از رنگ های ملایم بود که یادآور هنر روکوکو در قرن هجدهم بود. به همین ترتیب ، پای برای دادگاه سلطنتی باز بود. وی عضو آکادمی سلطنتی هنر شد و دستوراتی را برای نقاشی های پرتره اعضای خانواده سلطنتی دریافت کرد. نکته جالب در مورد این پرتره ها این است که به نظر می رسد چهره سلطنتی ها بدون اغراق یا زیباسازی ، و برخی حتی معتقدند که زشتی آگاهانه که در نقاشی های وی دیده می شود نوعی انتقاد سیاسی از دولت است. با این حال ، سبک ویژه وی در دادگاه محبوب شد و به نظر می رسد که به موفقیت چشمگیری رسیده است.
کم شنوایی
حیاط دگرگون ، فرانسیسکو گویا ، 2.
سال 2 ، انگار که بیمار شد. علت بیماری وی مشخص نیست ، اما مسمومیت با سرب یک تئوری مشترک است. او به تدریج بهبود یافت اما از شنیدن رنج می برد و تا آخر عمر رنج می برد. او علاوه بر نقاشی ، عاشق موسیقی و مکالمه بود که هر دو به دلیل ناتوانی جدید یا ناپدید شدند یا دشوار بودند.
سازگاری با زندگی بدون شنیدن در سن هشت سالگی ، اولین لحظه از لحظات تاریک زندگی بود. او به آثار هنری خود روی آورد و حیاط پر از “دیوانه” را نقاشی کرد. آنها با هم تجلیل می کنند ، با حالت های عجیب و غریب روی زمین می لرزند ، با هوای خالی می جنگند و روی زمین می زنند. یک نگهبان مردان را در مرکز تصویر ضرب و شتم می کند. این نقاشی در زمان زندگی ایجاد شد که او به دلیل کم شنوایی و سلامت جسمی و روحی عمومی اضطراب آشکار نشان داد. او در سنین جوانی به بیمارستان ها رفته بود و از آنجا که این تربیت به گونه ای بود که او از روشنگری پیروی می کرد ، آنها را به دلیل معالجه بیماری روانی منزجر کننده می دانست. نور خورشید در آسمان بالای نقاشی فقط با وحشت در پایین تضاد است.
انتقاد از حماقت جامعه
خواب ذهن ، هیولا ، توسط فرانسیسکو ، 2
به نظر می رسد که چند سال پس از ایجاد “حیاط بیمارستان” ، مجموعه ای از پنج چاپ به نام Los Caprichos. آثار نمادین که از جامعه اسپانیا انتقاد می کرد. در این دوره ، بدبینی شدت گرفت. او مردم را خرافات ، نادان ، سطحی و بدون عقلانیت می دید. این دیدگاه در تصاویر پر از غول ها ، جادوگران ، شیاطین و ارواح شیطانی به تصویر کشیده شده است. در این نقاشی ها ، زنان توسط هیولا مورد حمله قرار می گیرند ، زنان مسن غایب هستند ، فاجعه رخ می دهد ، خواندن و سواد آموخته می شود و شیاطین در آسمان پرواز می کنند.
مورخان هنر بر این باورند که به عنوان یکی از طرفداران عقل و خرد ، او معتقد بود که اگر جامعه می تواند مبتنی بر عقلانیت باشد ، می تواند جایگزین و حقیقت تاریکی شود. اما آثار دیگر او شهادت می دهد که وی از نقاط ضعف و کاستی های جامعه بسیار ناامید شده است.
هنرمند زخمی
3 مه ، فرانسیسکو دی گویا ، 1
سال 2 ، به نظر می رسد شرایط فرانسیسکو بدتر شده است. امسال ، ناپلئون بناهانا پیمان آبی فونتن را نقض کرد و با سفارش قلعه استراتژیک ، حمله به اسپانیا را دستور داد. این حمله آغاز جنگ شبه جزیره بود ، که اسپانیا را تا سال 4 نابود کرد. ناپلئون کنترل اسپانیا را به دست گرفت و برادرش را بر عرش قرار داد ، که ممکن است در ابتدا به خاطر این دلپذیر باشد ، زیرا او بخشی از گروهی بود که معتقد بود الهام از فرانسه می تواند مدرنیته را به اسپانیا برساند.
با این حال ، هنگامی که او دید که حاکم جدید فرانسوی آنها چقدر شر می تواند باشد ، دیدگاه او خیلی زود تغییر کرد. مادرید هنگامی که برادر ناپلئون ، یوسف ، به عنوان پادشاه اسپانیا تاجگذاری کرد ، قیام را تجربه کرد. پادشاه جوزف می خواست اقتدار لرزان خود را نشان دهد و به سرعت سرکوب شورش شود. برای این کار ، فرانسوی ها هر مجرم را دستگیر کردند و صدها شهروند اسپانیایی را شلیک کردند ، وحشتی که به نظر می رسید آن را می دید. جنگ ادامه یافت و اسپانیایی ها از تکنیک های چریکی استفاده کردند.
2 مه 2008 ، فرانسیسکو گویا ، 1
پس از شکست نهایی ناپلئون در سال 6 ، پادشاه فردیناند هفت به تاج بازگشت. پس از بازگشت پادشاه ، تمام کسانی که قبلاً از فرانسوی ها حمایت کرده بودند ، مورد بازجویی قرار گرفتند. با این حال ، به نظر می رسد که او توانست از مجازات فرار کند. در این زمان بود که از وی خواسته شد تا با موضوع میهن پرستی نقاشی ایجاد کند. کار برای بزرگداشت قربانیان اسپانیایی قتل های وحشیانه. نتیجه این دستور دو نقاشی مهم و مؤثر بود: (2 مه) و (3 مه)
(2 مه) صحنه قیام مردم مادرید علیه سواره نظام پر از خشونت است. تصویری هیجان انگیز از مبارزات مستقیم و بی رحمانه.
(3 مه 1) در مورد عواقب آن روز است. صحنه نفس گیر از اعدام های گسترده شهروندان عادی که جرات مقاومت در برابر اشغالگران فرانسوی را دارند. در این نقاشی ، مردی در مرکز قاب ، در حالی که زیر نور ، با چشمانش پر از وحشت ، دستان خود را مانند صلیب باز کرد ، در سمت راست ، اجساد بی جان کسانی که قبل از او اعدام شده بودند ، و چپ او ، SAFI ، قربانیان بعدی هستند. سربازانی که اعدام می شوند ، در پشت بیننده ، در زاویه تیز به شکل خشونت در قاب دیده می شوند.
نقاشی های سیاه
el acular (جادوی سبات) ، فرانسیسکو گویا ، 1820-1820
با ادامه این سیاست ، لیبرال ها در دادگاه سرکوب شدند. به نظر می رسد که او در دوران پیری از شهر شلوغ مادرید به ملکه دل سرودو نقل مکان کرد. خانه ای به نام “خانه روستایی مرد ناشنوا” به نام صاحب سابق خود ، که او نیز ناشنوا بود ، نامگذاری شده است. انگار در ملکه دل سوردو بود که نقاشی های سیاه خود را ایجاد کرد. این دو نقاشی ذهن ذهن پس از یک عمر بیماری ، محبت شخصی ، جنگهای خونین ، سرکوب سیاسی و نقاشی اکسپرسیونیستی بود.
او این نقاشی ها را برای خود به شکل یک شکل خالص از عزت نفس بر روی دیوارهای داخلی خانه شخصی خود ایجاد کرد. انگار مردم هرگز نمی خواستند “نقاشی های سیاه” را ببینند. نقاشی های سیاه تنها پس از مرگ وی در سال 2 ، تقریباً 2 تا 5 سال پس از اتمام آنها کشف شد. بنابراین ، آنها در زمان زندگی خود شاهد ذهن این هنرمند هستند که از بیماری روانی رنج می برند ، انتقاد تلخ از حماقت جامعه و خاطرات غم انگیز جنگ ها و قتل عام ها ، در حالی که روزهای خود را تنها می گذرانند.
به نظر می رسید که او در فن نقاشی نقاشی (دیوار) مهارت دارد. روشی که رنگدانه ها به لایه گچ تازه وصل می شوند جاودانه می شوند. اما “نقاشی های سیاه” با رنگ روغن روی گچ خشک شده اجرا شد که از نظر فنی بسیار متفاوت است. این ممکن است به این دلیل باشد که آنها هرگز نمی خواستند این نقاشی ها زنده بمانند.
انگیزه های دزنی
کیوان پسرش ، کار فرانسیسکو ، 1820-1820 را می بلعد.
چرا فرانسیسکو به نظر می رسید چنین تصاویر وحشتناکی را بر روی دیوارهای خانه اش ایجاد کند؟ هیچ پاسخی غیرقابل تصور برای این سؤال وجود ندارد ، اما مورخان هنر چندین فرصت را ارائه داده اند. اول: تجربیات تلخ زندگی شخصی وی ، از جمله بیماریهای پی در پی ، جنگهای خونین و بی عدالتی های اجتماعی که به نظر می رسد در زندگی خود تجربه کرده اند و موضوعی تاریک و غم انگیز را در ذهن او شکل داده اند. دوم: مسمومیت احتمالی منجر شد. سالهاست که استفاده از رنگهای حاوی سرب ممکن است باعث اختلالات عصبی و روانی شود. سوم ، واکنش به سرکوب سیاسی: در سالهای پایانی زندگی ، فضای سیاسی اسپانیا دوباره بسته شد و لیبرال ها تحت فشار شدید قرار گرفتند. “نقاشی سیاه” می تواند یک اعتراض ساکت و خصوصی برای این سرکوب باشد.
“مرگ زحل به پسرش” نمونه ای از این است که چگونه این صحنه های تاریک می تواند به عنوان تمثیل بصری اکسپرسیونیست برای یک ذهنیت مصور عمل کند. کیوان بازوی پسرش را ایجاد می کند ، پسری که پیش بینی می شد او را از سلطنت دور می کند. خون از بازو و گردن او جاری می شود در حالی که بدنش در آغوش پدر آویزان است. انگشتانش به پشت پسرش فشار می آورد. کودک واقعاً کودک نیست. او یک بزرگسال عالی است. او به اندازه کافی عالی بود تا بفهمد چه اتفاقی خواهد افتاد ، اگرچه او قدرت متوقف کردن آن را نداشت.
نگاهی به آزادی هنری
دو زن و یک مرد (مردی که توسط دو زن مسخره شده است) ، فرانسیسکو گویا ، 1-5.
مورخان هنر همچنین می توانند “نقاشی های سیاه” را در یک شکل خصوصی از بیان نتیجه بگیرند. به نظر می رسد که او هنگام رنج از بیماری ، نامه ای را به یکی از هنرمندان همکارش نوشته بود. وی در این نامه از عدم آزادی خلاق شکایت کرد و ادعا کرد که احساس خفگی وضع موجود را دارد. وی تصریح کرد که اگر به هنرمندان آزادی کامل هنری داده شود ، استعداد خلاق در اسپانیا با پیشرفت منفجر می شود.
به نظر می رسد که این نقاشی نباید با مراقبت از هندسی آموزش دیده یا ارزش داشته باشد ، بلکه با بیان احساسات از طریق حرکت و تکنیک. وی به نقل از: “آکادمی ها نباید محدود کننده باشند.” […] آنها باید الگوی اجباری موجود در مدارس کودکان را از بین ببرند تا از شر احکام مکانیکی و جوایز ماهانه خلاص شوند و همچنین کمکی که هنر را آزاد و نجیب می کند ، هنر را به چیزی پایین ، فروتن و زنانه تبدیل کند. برای مطالعه هندسه یا دیدگاه نباید دوره های ثابت وجود داشته باشد. ”
سگ غرق ، فرانسیسکو گویا ، 1-5.
به نظر می رسد که او تنها سه سال در ملکه دل ساردو باقی مانده است. احساس افزایش اضطراب سیاسی ، او از اسپانیا فرار کرد و بقیه عمر خود را در فرانسه گذراند و در سال 2008 در بوردو درگذشت. آثار هنری که او راز نگه داشته بود ، “نقاشی های سیاه” خود را بدون فیلتر کردن یک هنرمند بزرگ که کارش پر از اضطراب ، انتقاد و خشونت وحشتناک است ، بینندگان را به روند خلاق معرفی می کند. ملکه دل سوردو در سال 6 نابود شد ، اما نقاشی ها با خیال راحت برداشته شدند و به موزه دل پرادو در مادرید منتقل شدند ، جایی که هنوز هم دیده می شود.