روز دوشنبه ، اول ماه مه ، هنگامی که شاهزاده خالد بن سلمان ، وزیر دفاع عربستان سعودی ، کمتر از یک هفته پیش ، روز پنجشنبه (5 آوریل) به ایران سفر کرد ، وی با آیت الله علی خامنه ، رهبر انقلاب ، رئیس جمهور پزشکی ماسود صحبت کرد و …
این مورد توسط هوش مصنوعی ، گفتگوی فرضی بین وزیر و مجری برنامه پخش می شود و سیاست های عربستان سعودی در آستانه بهبود روابط با ایران مورد تمسخر قرار می گیرد.
در پی این حادثه ، روابط عمومی شبکه NASIM در بیانیه ای پاسخ داد كه اعلامیه این اعلامیه این بود: “این به مردم نجیب ایران اطلاع می دهد ، در یكی از برنامه های پخش شده از NASIM به صورت طنز سیاسی به صورت خطوط سیاست در مورد كشورهای همسایه توسط تیم تولید نادیده گرفته شد.
اگرچه روابط عمومی شبکه NASIM از “بی اعتنایی ناخواسته” که قول مقابله با عوامل تولید را می دهد عذرخواهی می کند ، آیا چنین رفتارهایی صرفاً یک اشتباه فردی یا نشانه سیاست رسانه ای هدفمند و چند لایه است؟ بنابراین ، این موضوع تجزیه و تحلیل دقیق تری برای بررسی دلایل و عوامل این رویداد مهم دارد.
پس از پخش این بخش از برنامه ، لبه های زیادی در مورد چگونگی بهبود رسانه های ملی روند بهبود روابط سیاسی ، که مغایر با رویکرد سیاسی دولت است ، وجود داشت.
در همین راستا ، ما با کیوان کاتیریان ، یک سینما و کارشناس و کارشناس و کارشناس در زمینه سینما و تلویزیون ، مکالمه ای داشته ایم که در زیر آن را خواهید خواند.
از آنجا که این کشور در آستانه تحولات مهم دیپلماتیک و مذاکرات بین المللی قرار دارد ، رسانه هایی مانند تلویزیون که عنوان رسانه های ملی مجاز به ورود به حوزه طنز یا انتقاد به روشی طنزآمیز از روابط خارجی و سیاستمداران بین المللی است؟ آیا این رفتار قابل دفاع است یا ممکن است با منافع ملی مغایرت داشته باشد؟
شاید منظور شما یک برنامه خاص باشد ، اما پیشنهاد من بررسی موضوع فراتر از آن است. واقعیت این است که تلویزیون فعلی ، سمعی و بصری ، به وضوح به یک طیف سیاسی خاص وابسته است. نه تنها اصولگرایان بلکه جناح رادیکال و محافظه کارانه این جریان. مدیران وی همه سوابق دارند که وابستگی سیاسی خود را نشان می دهد.
تلویزیون سعی کرده است طی سالها انحصاری رسانه ها ، از بین بردن رقبای مستقل و معرفی خود تنها اقتدار رسمی و استناد شده رسانه ها را به عموم معرفی کند. چه اتفاقی افتاد؟ مجموعه ای از تحریفات ، قلب واقعیت ، نادیده گرفتن وقایع مهم ، استفاده از تحلیلگران و متخصصان طیف حاکم و کاملاً با افراط گرایان و سانسور شدید خواسته های اجتماعی مردم.
از پوشش ساده مردم گرفته تا سانسور برخی از اعتراضات اجتماعی و اقتصادی ، سقوط هواپیمای اوکراین ، بازنشستگان مختلف ، کارگران ، معلمان و در نهایت اعتراض. در همه این موارد ، تلویزیون نه تنها بازتاب دقیقی از واقعیت بود ، بلکه عمداً تصویری متفاوت و گمراه کننده را ارائه می داد.
اکنون نکته جالب اینجاست که در روزهای اخیر ، ما با نوعی دوگانگی روبرو هستیم. این دو ممکن است یا تلویزیون از خط رسمی سیاست خارجی کشور منحرف می شود یا این اجراهای اخیر بخشی از یک بازی حاکمیت پیچیده برای اعلام نارضایتی از مسیر دیپلماسی فعلی است. به عنوان مثال ، در همان برنامه ای که شما ذکر کردید ، استفاده از هوش مصنوعی برای تمسخر وزیر امور خارجه سعودی در نقطه مهمی که رهبران ایران در تلاشند تا روابط با این کشور را ترمیم کنند ، نه تنها بی سابقه بلکه پایه و اساس است.
همچنین ، در یک برنامه دیگر ، سؤال از سفیر یمنی ، “آیا از سفر مقامات سعودی به ایران ناراحت هستید؟” این کار به طور کامل کارگردانی شد و به نوعی سعی در تقسیم متحدین کم کلید ایران داشت. به نظر می رسد رسانه هایی که باید بازوی وحدت ملی باشند ، ابزاری برای حل و فصل سیاسی داخلی است.
مذاکرات جدید دیپلماتیک که به نظر می رسد در این زمینه ابراز می شود ، به شدت پشتیبانی نمی شود. به نظر شما ، چرا رسانه های ملی در حمایت از چنین رفتارهایی نشان می دهند؟
تکرار می کنم که صدای جمهوری اسلامی کاملاً حاکمیت دارد و به وضوح به یک طیف خاص وابسته است ، به خصوص به جناح رادیکال. این رویکرد طی سالها مشخص بوده و ادامه دارد. IRIB سعی کرده است انحصار خاص خود را داشته باشد. اما واقعیت این است که در بسیاری از موارد ، رسانه ها کاری را به گونه ای انجام داده اند که تصمیمات بزرگ حاکمیت به وضوح در برنامه ها منعکس می شود.
صدا همیشه نقش تحریف شده یا پنهانی ایفا کرده است. حتی در برنامه های اخیر که مورد مذاکره قرار گرفته است ، مشخص است که رسانه های ملی در تلاشند تا از حمایت صریح دولت جلوگیری کنند و در واقع به روشی منفی عمل کنند. نمونه ای که همه به آنها اشاره می کند برنامه ای است که با استفاده از هوش مصنوعی ، در واقع وزیر امور خارجه سعودی را مسخره کرده است ، و این همان چیزی است که می تواند با روند مذاکرات فعلی مغایرت داشته باشد.
به نظر شما ، چگونه این رفتار به عنوان یک رسانه ملی می تواند با منافع ملی و روابط بین الملل مغایرت داشته باشد؟
رسانه ها باید به کشف و حقیقت خدمت کنند ، اما در تلویزیون ما ، حقیقت به وضوح از بین می رود. این امر باعث شده است تا مردم اعتماد به نفس در IRIB را از دست بدهند. رسانه هایی که قبلاً به تلویزیون اختصاص داده شده بودند ، اکنون به رسانه های مجازی و خارجی منتقل شده اند. در خارج از رسانه ها و تحلیلگران زبان فارسی و تحلیلگران در خارج از کشور تا حدودی اقتدار را مجاز کرده اند و این باعث شده است که مردم به رسانه های داخلی اعتماد کنند. حتی وقتی به شبکه های مجازی نگاه می کنید ، شایعات خبری و تحریف فراوان است. همه اینها نتیجه بی اعتمادی مردم به منابع رسمی است.

آیا این تغییر در اقتدار رسانه ای به معنای ضعف رسانه های رسمی نیست؟
این کاملاً است وقتی رسانه ها از حقیقت دور می شوند ، شایعات و دروغ ها به طور طبیعی تقویت می شوند. اگر حقیقت را نگویید یا پنهان نکنید ، این فضا باعث می شود رسانه های غیررسمی سریعتر گسترش یابند و رسانه های رسمی را جایگزین کنند. به همین دلیل ، می بینید که بسیاری از اخبار و اطلاعاتی که به راحتی در رسانه های داخلی سانسور می شوند از طریق رسانه های خارجی یا حتی کاربران رسانه های اجتماعی منتشر می شوند. به عنوان مثال ، هنگامی که شما چیزی مانند سقوط هواپیما را پنهان می کنید ، رسانه های جهان بیکار نمی نشینند و بلافاصله اسناد و مدارک را منتشر می کنند و اخبار جهانگیر می شود.
یکی از موضوعاتی که بوجود می آید این است که وقتی رسانه سانسور می شود ، در واقع اقتدار و قدرت خود را از دست می دهد. رسانه ها هنگامی که نتوانست اخبار را به روشی شفاف منتشر کند ، اعتماد مردم را به او کاهش می دهد. مردم انتظار شفافیت و حقیقت را از رسانه ها دارند. وقتی این انتظارات محقق نشد ، مقامات رسانه ای ناپدید می شوند.
تلویزیون ما سالها اقتدار خود را از دست داده است. به عنوان مثال ، هنگامی که یک تظاهرات پنج میلیون نفر برگزار می شود ، IRIB می گوید سه هزار نفر وجود داشتند. دقیقاً این باعث می شود مردم دیگر به رسانه های رسمی توجه کنند. حال ممکن است در مورد آن طنز بگویید که آنها در سراسر جهان انجام می دهند ، به عنوان مثال یک برنامه تلویزیونی در ایالات متحده با ترامپ شوخی می کند ، اما این چیزی نیست که می تواند در ایران اتفاق بیفتد. در اینجا ، هنگامی که می خواهید از مدیر کلاس ششم یا شوخی انتقاد کنید ، باید مرزهای زیادی داشته باشید ، در غیر این صورت منتظر برخوردهای شدید خواهید بود.
خوب این یک شوخی در بسیاری از کشورهای جهان است. به عنوان مثال ، جیمی فلن ، که هفته ها هفته ها با ترامپ شوخی می کرد. آیا این ممنوعیت آزادی رسانه های ما است یا مسئله به طور کلی متفاوت است؟
اینکه شما به راحتی نمی توانید از کسی انتقاد کنید یا با کسی شوخی کنید ، در واقع آزادی بیان را از بین می برد. در سایر کشورها ، حتی با شخصیت های مهم تاریخی یا مهمترین مقامات قدرت ، آنها می توانند شوخی یا انتقاد کنند. اما در اینجا این مفاهیم بسیار ناراحت هستند. اصلاً شوخی با مقامات وجود دارد. حتی مقامات سطح پایین ، چه رسد به بالاتر. در اینجا ، هنگامی که کسی می خواهد شوخی کند ، ممکن است متهم به توهین شود. البته مرز شوخی و توهین مشخص است. البته ، اگر کسی توهین کند ، باید پاسخگو باشد ، اما شوخی با هر کسی به عنوان آزادی بیان پذیرفته می شود.
اما در ایران چنین نیست. شما به راحتی نمی توانید با هر کسی شوخی کنید ، به خصوص اگر آنها سیاسی یا اجتماعی باشند. به همین دلیل ، شما دیدید که رسانه های خارجی این فضا را برای خودشان ایجاد کرده اند. آنها برای خودشان آزاد هستند که شوخی کنند ، انتقاد کنند و با آزادی بیان عمل کنند. اما ما در اینجا با محدودیت های متنوعی درگیر هستیم.
اینکه ما نمی توانیم با کسی شوخی کنیم و از طرف دیگر ، توسط رسانه های داخلی ، حتی وزیر امور خارجه یک کشور با تصویر جعلی و استفاده از هوش مصنوعی مورد تمسخر قرار می گیرد. این سؤال پیش می آید که آیا این رفتار یکی از سیاست های کلی این دولت است؟ اگر تلویزیون خصوصی بود ، ممکن است بازتاب دهنده باشد ، اما به عنوان مثال ، تلویزیون ملی قرار بود نمای حاکمیت را نشان دهد. اکنون رسانه های ملی SO که سالهاست برای این کشور کار می کنند ، به شوخی شوخی با یک مقام دولت خارجی و تحقیر آن شوخی می کنند.
اگر در ایران آزادی داشتیم که شوخی کنیم و از همه انتقاد کنیم ، همه چیز می توانست آزادتر باشد. اما وقتی به رسانه های داخلی فشار می آورید که آنها نمی توانند از کسی انتقاد کنند و این منجر به نوعی خودآزمایی شده است. به عنوان مثال ، اگر رسانه های سعودی با وزیر ما این کار را می کردند ، مشخص بود که واکنش آقایان بسیار متفاوت است.
سالهاست که این آقایان همیشه با جهان می جنگند یا با کشورهای مختلف رابطه ندارند. اگر امنیت همه برای شوخی وجود داشته باشد ، فکر می کنم اشکالی ندارد ، و اگر حق داریم این کار را با سایر کشورها انجام دهیم. در اصل ، ریشه مسئله جایی است که ما همیشه در پنج سال گذشته گفته ایم: “ما درست هستیم و تمام جهان باطل است.” یعنی ما مجاز به تمسخر و نفرین کردن همه هستیم و می گوییم مرگ و پرچم را بسوزانیم ، اما آنها حق ندارند با ما رفتار کنند. به عنوان مثال ، می توانیم بگوییم که رژیم کثیف است ، به عنوان مثال ، اما اگر لیختن اشتاین می گوید رژیم ایران کثیف است ، ما باید آنها و خون آنها را مجازات کنیم.
به نظر می رسد که مقامات خود را آزادانه در نیویورک ، واشنگتن یا کانادا می بینیم ، اما این مجازات مجاز به ورود به کشور ما نیست. یعنی نوعی تفکر که “ما خوب هستیم و تمام دنیا بد هستیم” ریشه این تمسخر است. وقتی چنین فکر می کنیم ، مسئله حق خود مطرح می شود. در حقیقت ، آنها در تلاشند تا با حفظ عزت خود ، کشور خود را جابجا کنند ، در حالی که ما درگیر مسائل داخلی بی اهمیت هستیم.
بنابراین می توانیم بگوییم که تلویزیون ما به جایی می رود که او دوست دارد و بر خلاف سیاست های کشور می رود؟
این شبیه به تلویزیون ما است. این دو روش است ، یکی از این طیف هایی که ما همیشه می خواستیم با هر نقطه از جهان با آنها ارتباط برقرار کنیم ، در حال حاضر منافع خود را دنبال می کنند و نظرات خود را بیان می کنند. نکته دیگر اینکه این سیستم به دلایل مختلف تصمیم گرفته است نشان دهد که طیف متضادی در داخل کشور وجود دارد. به همین دلیل ، ما می بینیم که وقتی افرادی مانند آقای اراکچی به مذاکره می روند ، آنها در امثال آقای راسائی مخالفند و در تلاشند تا توافق های احتمالی را متوقف کنند زیرا منافع آنها در تحریم است.