مدیریت نحوه روایت و پردازش شخصیت ها در درام های جنایی-معمایی نیاز به یک برنامه ریزی و چیدمان دقیق دارد تا مخاطب در قسمت های ابتدایی و در اثری که شخصیت های مهم زیادی در دل داستان دارد دچار سردرگمی نشود. «گردنبندی» کاملاً از این معیار و قانون فاصله دارد و در دو قسمت اول به شدت گنگ است و پیچیدگی گمراهکنندهای دارد و انبوهی از شخصیتهای آلکان را به وجود آورده است که گمنام و باورنکردنی هستند.
وقتی این عناصر مهم کارکرد خود را از دست می دهند و پر از ایراد می شوند، طبیعتا حضور گسترده بازیگران سرشناس، ذره ای به جذابیت سریال نمی افزاید و در موقعیت های خنثی و گاه حتی خنده دار قرار می گیرند. این جنبه از داستان به انتخاب بازیگران و گاه ایفای نقش آنها مربوط می شود که در موقعیت های حساس و پرتنش فیلمنامه که باید حمایت مخاطب را برانگیزد، نه تنها کشش ندارد، بلکه دافعه ایجاد می کند.
انتخاب مهدی حسینی نیا به عنوان فرزند رویا نونهالی به لطف نقش کارتونی و اغراق آمیز یک رهبر مخوف جنایتکاران که اینجا بیشتر در حد یک کمدی خنده دار ظاهر می شود و در همان چند سکانس نسخه و شخصیت خود را می پیچد. و همچنین حضور مهران غفوریان در نقشی جدی و منفی که با توجه به محدودیت های بازیگری هنوز برای من ظرفیت دارد و نمی تواند از آن فراتر برود.
از طرفی نور، صحنه و گریم در چنین شرایطی کارکرد خود را از دست می دهند و کمترین تاثیر را در فضاسازی ایجاد می کنند که یکی از مهم ترین عوامل قلاب کردن ذهن مخاطب است و به نوعی همه چیز در ذهن نویسنده و کارگردان این اثر در دو قسمت اول وجود داشت، به صورت شلخته و بعضاً ناپسند ارائه شد و تاکنون جذابیتی برای ادامه داستان ایجاد نکرده است.