مریم مومن در مصاحبه ای به تجربه طلاق پدر و مادرش و انتخاب سختی که باید می کرد اشاره کرد.
مریم مومن: پدر و مادرم بدون هیچ مقدمه ای به سراغم آمدند و گفتند می خواهیم از هم جدا شویم.
مجری: می خواهیم جدا شویم یا جدا شدیم؟
مریم مومن: گفتند: می خواهیم از هم جدا شویم و دادگاه از تو خواسته چون هفت ساله هستی و باید انتخاب کنی که پیش مادرت بمانی یا پدرت؟
من در دادگاه خون دماغ شدم و نمیدانستم چرا، برای اولین بار آنجا خونریزی دماغ داشتم، آنقدر خونریزی میکرد که دستم را گرفتم و دستهای کوچکم پر از خون بود، قاضی به من گفت: میخواهی با مادرت زندگی کنی یا با پدرت؟، در اوج خون دماغ، گفتم: «این جفت».
پدرم با من صحبت کرد، آمد آنجا و در گوشم گفت: بابا این طلاق آل کیاس است.
گفتم بابا یعنی چی؟
گفت: من با مادرت یک سری مشکل دارم، می خواهم مادرت مودب باشد، این موضوع جدی نیست.
بعد از سه ماه مخفیانه گوشی مامانم را برداشتم و به بابام زنگ زدم، صدایی از آن طرف بود، صدای خوشحالی، صدای هلهله عروسی. گفتم بابا نمیای ما رو ببری؟ اون روز عروسیش بود، اتفاقا اون روز که بابام ازدواج کرده بود زنگ زدم گفت دیگه زنگ نزن. آنجا بود که فهمیدم بزرگ شده ام.
البته این را هم بگویم که الان سال ها از آن روزها می گذرد و به هر حال پدرم هر چه که باشد الان دین و دنیای من است. حالا اگر بگویند دلت را بده، اصلاً فکر نمی کردم همین الان چاقو را بردارم، چاقو بزنم و قلبم را به پدرم بدهم.