آخرین مطالب

همکاران

از لیلا اوتادی تا مژده لواسانی؛ چرا سلبریتی‌ها شاعر می‌شوند؟

از لیلا اوتادی تا مژده لواسانی؛ چرا سلبریتی‌ها شاعر می‌شوند؟

طبیعی است که در جامعه آزاد هرکسی حق دارد بنویسد و حتی بیشتر از آن هر چه دوست دارد بنویسد. با پذیرش این موضوع، پذیرش موضوع دیگری اجتناب ناپذیر به نظر می رسد و آن اینکه: دیگران نیز حق دارند هر طور که دوست دارند نقد و انتقاد کنند.

به تازگی تصاویری از رونمایی از کتاب مژده لواسانی در فضای مجازی منتشر شده است. تصاویر منتشر شده حاکی از آن است که بسیاری از اهالی رسانه نیز در مراسم رونمایی از کتاب شعر خانم لواسانی حضور یافته اند. طبیعتاً این حادثه با عوارض زیادی روبرو بوده است.

مجده لواسانی پیش از این آثار دیگری منتشر کرده است. اما با انتشار کتاب جدید او، عده ای با یادآوری تجربیات مشابهی که دیگر چهره های سرشناس در عرصه نشر کتاب شعر داشته اند، به این موضوع واکنش نشان داده اند. همانطور که می دانیم قبل از لواسانی افرادی مانند بهاره رهنما، لیلا اوتادی و… با مشکلاتی مشابه دست و پنجه نرم کرده بودند.

اگر بخواهیم با دید بازتر به مسئله نگاه کنیم، به این نتیجه می رسیم که در کشوری زندگی می کنیم که در طول قرن ها، شعر به عنوان یکی از هنرهای اصلی با زندگی مردم آمیخته شده است. طبیعی است که در چنین کشوری بسیاری از مردم به شعر علاقه دارند یا حتی ذوقی به آن دارند. علیرغم اینکه در سالهای گذشته و بنا به دلایل متعدد، آموزش ادبیات در ایران با مشکلات اساسی مواجه بوده است، اما همچنان شعر از زندگی مردم ایران محو نشده است و مردم ایران همچنان در ناخودآگاه خود با شعر در می آمیزند. با این حال چرا خبر انتشار یک کتاب شعر همچنان می تواند حاشیه ای باشد؟

اول: دشمن طاووس به استقبال او آمد

با این حال، با وجود این واقعیت که شهرت مزایای خاص خود را دارد، در بسیاری از موارد ممکن است به ضرر صاحب خود تمام شود. طبیعی است که وقتی یک فرد مشهور کتابی منتشر می کند طبیعتا واکنش ها بیشتر از حد معمول است. از آن زمان شاید در بسیاری از موارد این انگیزه برای انتشار کتاب باشد.

یکی از مسائل مربوط به این موضوع شهرت این است که بسیاری از افراد مشهوری که تا به امروز اثری را منتشر کرده اند با تکیه بر همین شهرت این کار را انجام داده اند. با یک نگاه ساده می توان فهمید که از قضا مثلا مراسم رونمایی از کتاب یک شاعر مجرب و واقعی با استقبال بالایی مواجه می شود. در حالی که مراسم رونمایی از کتاب بسیاری از مشاهیر غیرمتخصص با حضور چند چهره فرهنگی همراه است، شاعران واقعی جامعه هرگز چنین برکتی ندارند و چه بسا خبر انتشار کتابشان به گوش هیچکس نرسد. در چنین شرایطی ممکن است این موضوع از دیدگاه برخی به سوء استفاده از آبرو تعبیر شود.

دوم: قبول قلب و لطف کلام خداوند

موضوع دیگری که موضوع اصلی واکنش های منفی به اشعار سلبریتی ها است، سطح کیفی اشعار این افراد است. همانطور که گفته شد ما در کشوری زندگی می کنیم که چهره هایی در حوزه ادبیات دارد که در کمتر جایی از دنیا دیده می شود. در چنین کشوری نمی توان به سادگی از کسی به عنوان شاعر نام برد. سطح کیفی بسیاری از آثار چهره های غیر ادبی و نامدار ایران بسیار پایین تر از آن است که بتوان آنها را شعر نامید.

بسیاری با حذف وزن و قافیه از شعر فارسی، شعر گفتن را امری ساده و متداول می دانستند و همین موضوع باعث شد در چند دهه اخیر با انبوهی از نوشته های شعری مواجه شویم. این موضوع به تدریج در اقشار مختلف جامعه ایران رسوخ کرد و به جایی رسید که هرکس در خلوت یادداشت شخصی می نوشت، این یادداشت ها را شعر می دانست و در اختیار عموم قرار می داد. با این حال طبیعی است که وقتی شخصیت معروفی در چنین دامی می افتد، سر و صدای بیشتری به پا می کند.

سال ها دور خودش می چرخد

برای نگاه کردن به آن!

مثل من

او عاشق بود!

ساعت دیواری…

این یکی از شعرهایی است که لیلا اوتادی در کتابی به نام «در بهشتی که کلاغ نیست مترسک هم نیست» منتشر کرده است. ناگفته نماند که نام این سطرها می تواند چیزی جز شعر باشد و اگر شعر چنین چیزی باشد، احتمالاً همه مردم جهان شاعر هستند.

کاش می افتاد

آن سیب از دست تو…

کاش غلت می زدی و می آمدی پیش من

ای سیب سرخ وسوسه

ای ناموس من

من عاشق عشق هستم

بگذار مهربان باشم

هر چند در چشم این و آن

نقش بد داستان باشید

این نثر دیگری است که لیلا اوتادی آن را شعری در نظر گرفته و منتشر کرده است. این سطور خود توضیحی است و به نظر می رسد نیازی به گفتن بیشتر نباشد.

به باران فکر می کنم و گونه هایم خیس می شوند

به تو فکر می کنم، باران می بارد

من جادوگر نیستم

تو معجزه ای…

این هم نمونه ای از نثر شعرگونه خانم بهاره رهنما است.

در این میان باید پذیرفت که نوشته‌های مجده لواسانی، اگرچه نوشته‌های چندان متفاوتی نیستند، اما بسیار پیشرفته‌تر از نوشته‌های رهنما و اوتادی هستند.

دستم را روی دیوار گذاشتم

تو خیابون های شهر علامت می زدی

از هر خیابانی که می گذشتم

داشتم توی کوچه ها گم می شدم

حق با تو بود، درد مسری است

توده سیاه مغزت مانند مه به شهرهای من رسیده است

میخواستم بغلت کنم اما

دستانم در تو دفن شد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *