به گزارش فوریت، اما همچنان موارد قابل توجهی وجود دارد که بیش از آنکه مربوط به پژمان جمشیدی باشد، هشداری برای جامعه است.
خبر بازداشت پژمان جمشیدی که از ابتدا با ذکر نام وی همراه بود، آغاز رویه عجیبی است که شاید در هیچ منظومه اخلاقی نادیده گرفته نشود. اتهامی به فردی وارد شده اما نام متهم و ماجرای جنایت احتمالی بدون رسیدگی به این اتهام (تعیین صحت یا کذب بودن آن) قسمت به جزء نقل شده است! بدتر از آن، بر اساس این فرضیه، رسانه های رسمی (حتی خیلی خیلی رسمی) شروع به صحبت و یادداشت برداری از کارشناسان کردند.
در میانه این تحلیل های فرضی، حتی بسیاری از اتهامات دیگر نیز به متهم وارد شده است، در صورتی که بدیهی ترین گزاره در این میان این است که بدانیم «متهم گناهی ندارد».
زمانی که خنثی نباشیم
یکی دیگر از کلیشه های ذهنی نادرست رایج در میانه داستان این است که باید «قضاوت» داشته باشیم! از سوی دیگر، اجبار کاربران به توافق، تصور اشتباه رایجی است که از حجم بالای نظرات در مورد این شارژ به دست می آید. در این میان برخی پا را فراتر گذاشته و به نوعی «بی طرفی» را «بی ناموسی» می نامند!
همه اینها در حالی است که ارجاع این کاربران به اخبار فقط بر اساس شنیده هاست! در حالی که در میانه این ماجرا تنها یک «روایت غیررسمی» از سوی یک روزنامه منتشر شده است که جزئیات رسمی از آن در دست نیست. محکومیت مجرم بودن پژمان جمشیدی بر اساس این روایت به همان اندازه غیراخلاقی است که شاکی این پرونده را فردی که قصد «اخاذی» دارد، بدانیم.
سونامی روایت های خانوادگی!
نکته جالب دیگر اینکه یک روز پس از انتشار خبر، داستان های بی شماری منتسب به آشنایان، همسایه ها و دوستان دختر شاکی و البته پژمان جمشیدی پیدا شد! چیزی که شاید رفتار «جدید» کاربران در مواجهه با چنین اخباری باشد.
پژمان جمشیدی در یک پاراگراف که اتفاقاً بازنشر زیادی هم داشت، روایتی از فضایل اخلاقی پژمان و البته بدرفتاری هایی که دختر شاکی در کوچه و خیابان محل سکونتش داشته است، نقل کرده است. در مقابل این روایت، البته ماجرای یکی از دوستان ادعایی دختر در پرونده این پرونده نیز با استقبال مواجه شده است که از آزار و اذیت پژمان گفته است! مضحک و البته تلخ است که اکنون قضاوت جامعه ایران بر اساس چنین معیارهای عجیبی است.
هواداران ورزشگاه یک مورد هستند
جریان واکنش کاربران جزئیات جالب دیگری هم دارد، در یک سوی ماجرا (مثل استادیوم های فوتبال دهه 60) پژمان را از این اتهامات تبرئه می کنند و در سوی دیگر ماجرا (ورزشگاه) شاکی را «قربانی ناشناس بدون پشتوانه» خطاب می کنند. باز هم با روی آوردن به شواهد، سیستم استدلال جالبی را پیش روی ما قرار می دهد.
هر یک از طرفین داستان سعی می کنند با ادبیات تحقیرآمیز دانش خود را به رخ بکشند و ناآگاهی طرف مقابل را تحقیر کنند. به عنوان مثال، در مجموعه ای از “نقل قول ها” در زیر یک پست توییتر، می توانید واکنش های عجیبی پیدا کنید. توییت مورد بحث معتقد است که پژمان جمشیدی گزینه های زیادی داشته و این ماجرا با توجه به این موضوع دور از واقعیت است، برخی این استدلال را به سخره گرفته و ناآگاهی نویسنده را مقصر دانسته اند که این داستان ربطی به شهرت ندارد و هرکسی می تواند با وجود گزینه های زیاد دست به چنین کاری بزند.
صرف نظر از نادرستی هر دو طرف این بحث، آنچه برای ما به عنوان ناظران (یا خوانندگان این مجموعه واکنشها) واضح است، ناآگاهی محض یک جامعه در مورد اتهامات تجاوز یا تجاوز است. البته باید این ناآگاهی را در عدم پوشش رسانه ای چنین موضوعاتی در دهه های گذشته رد کنیم. اینکه دولت ها در تمام این سال ها همواره به رسانه ها هشدار داده اند که چنین موضوعاتی را مطرح کنند. همین رویه البته ادامه دارد چرا که نوشتن درباره بسیاری از موضوعات یا حتی بحث و تحلیل آنها (از جمله آسیب هایی مانند زنان خیابانی، افزایش مصرف الکل و…) همچنان با احتیاط در رسانه های رسمی منتشر می شود.