5176561

مریم، دختری که با دوچرخه کتاب می‌فروشد/ «یک جایی دیدم حیف است این کتاب‌ها خوانده نشود»

بهار شیراز است ، و هافزی پر از گردشگرانی است که بارها برنامه ریزی کرده اند و آرزو کرده اند به شهر سفر کنند. در میان طرف های حافظ و فالده شیرازی ، یک دختر جوان در کنار دوچرخه خود ایستاده است. اما این دو چرخه سبد گل ندارند. در عوض ، به یک قفسه بزرگ متصل است که هر وقت مری می خواهد آن را باز کند ، مانند گنجینه ای از فیلم های جادویی به نظر می رسد ، و مردم در اطراف او جمع می شوند تا بدانند که این دختر همیشه می خندد.

هنگامی که مریم صالح هنرهای گرافیکی را به پایان رساند ، یک دهه بود که ایده آل کار در زمینه تحصیل او را به طراحی فرش گره زد. سالها گذشت اما در جایی ، دو سال پیش ، این کتاب ها داستانهای ناخواسته خود را در مقابل او ترسیم می کنند. مریم ایستاد و به این فکر کرد که چه کتابهایی که خوانده نشده اند و چه چیزی را می توان با همراهی مهربان در ذهن مردم به خاطر آورد.

اما جرقه آغاز یک کار سخت بود. تا زمانی که نزدیک به دو سال طول کشید تا بتوانیم اخبار و خیالات زرد و دنیای تصاویر و عقاید را معرفی کنیم ، بگوییم از چه کسی آمده است و چه کسی گم شده است.

من 350 کیلوگرم کتاب را می کشم و حفیز را می گیرم

مریم هیچ سرمایه ای نداشت. نه مغازه و نه حامی قدرت شما. دختری بود که به قدرت خود اعتماد داشت. او یک دوچرخه و یک کیسه عشق و عشق داشت. به همین دلیل ، او به نجار رفت و به قفسه ای دستور داد که بتواند باز و بسته شود و آن را پشت دوچرخه بکشد.

او می گوید این کتاب ها سنگین بود و من 350 کیلوگرم را می کشیدم و حافظه می گرفتم. جایی که مردم از شهرهای مختلف به شهر من آمدند. معلوم شد که اولین “دوچرخه کتاب” ایران تشکیل شده است. این چند ماهی بود که من شکل قفسه را تغییر دادم تا حرکت آسانتر شود. اما من همچنین برنامه ای برای قفسه قبلی دارم. قرار است به یک کتابخانه موبایل تبدیل شود. همه دوست دارند کتاب را قرض بگیرند و هر کتاب را دوست داشته باشند تا در قفسه ها قرض بگیرند. این پروژه یک روز در هفته در باغ هنری انجام می شود و ما در کنار آن خواهیم خواند.

مریم در واقع یکی از فرزندان صالح اسهال هافز و سعدی است. او بارها و بارها به حومه شهر و مناطق کم درآمد فکر کرده است ، اما امکانات خود را محدود کرده است. او حتی کتابفروشی خود را به بوشر منتقل کرد و می خواهد به اصفهان سفر کند. اما این سفرها به پشتیبانی نیاز دارند. اینکه مردم شهرها به رنگ آبی هستند تا بوی مهربانی را در شهر خود ببندند.

مریم یکی از کارآفرین جوان فرهنگی است. او به تنهایی قدم گذاشته است و امروز هر کتابی را می توان با هزینه پستی به صورت رایگان و در سایر شهرها برای هر مخاطب در شیراز ارسال کرد.

او می گوید که هر شهروند می آید و از من کتاب می خرید. نوجوانان کمتر ؛ از آنجا که من کتاب های فانتزی را که متأسفانه برای آنها ساخته اند دوست ندارم و دوست ندارم. من ترجیح می دهم کتابهای صمد بهرانگی را به نوجوان امروز ارائه دهم.

مریم این روزها کتاب “شجاعت در برهوت” را می خواند. کتابی که در سبک زندگی او زندگی کرده است ، و شاید نوبت ما برای نگاهی به کتاب زندگی دخترانی مانند مری باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *