چند روزی از برگزاری یک رویداد موسیقی نمی گذرد که کمپین تخریب و تحریف پیرامون این رویداد آغاز شده و پرچمداران این اردوها برخی از اهالی رسانه و رسانه هستند.
چند هنرمند برای تحقق آرزوی خود یک اجرای هنری شنیدنی و ناقص اجرا کردند و بدیهی است که بیش از دیگران به عواقب احتمالی آن فکر کرده اند اما در مواجهه با این اجرا بر اساس انتخاب هنرمندانی که بازی می کنند. و آن را بخوان، کنسرت فرضی آن نامگذاری شد، چهار دیدگاه از چهار طیف پیرامون این رویداد موسیقایی قابل تشخیص و تفکیک است.
در اینجا لازم می دانم عنوان کنم که نامگذاری این رویداد موسیقایی آنقدر قوت دارد که در ستایش آن می توان حرف های زیادی زد و نوشت، اما همین جا همین بس که انسان را به یاد افسانه ها و داستان های تاریخی و حتی اساطیری می اندازد. عنوان کنسرت فرضی همچنان طعنه آمیز است. در مرز نقض غرض و غیرممکن است. رویا و تحقق یک رویا است یا شاید شکوفایی یک ایده در یک رویا باقی بماند. اما بازخوانی مواجهه با این واقعه در چهار جنبه را می توان به شرح زیر مورد بحث قرار داد:
1- موافقان 2- مخالفان 3- بدبینان 4- آتش افروزان
کسانی که موافق هستند
از اکثریت مردم تشکیل شده اند. اکثر آنها در میان بیش از نیمی از جمعیت ایران هستند که از شرکت در انتخابات اخیر خودداری کردند و بقیه اتفاقاً به پزشکان رای دادند. همه آنها خواهان تغییرات فوری و اساسی در کشور هستند. همه آنها به حقوق برابر زن و مرد اعتقاد دارند. همه آنها خواهان آزادی های اجتماعی و سیاسی هستند. آنها در بسیاری از مسائل به سیاستها و حکومتداری دولت انتقاد میکنند. آنها عموماً فعال هستند و می توانند در هر زمان به نیروی قدرتمندی پیرامون یک ایده واحد تبدیل شوند.
مخالفان
آنها اغلب از طیف اقلیت متعصب هستند. آنها خواهان اجرای دقیق قوانین محدودکننده در هر زمینه هستند. هر گونه مساوات طلبی در ذهن و چشم آنها نوعی فروپاشی هنجارهای آرمانی آنهاست و مناسک را بالاتر از نیازهای روز می دانند. قدرت نامرئی دارند و غالباً در درون گفتمان حکمرانی تعریف می شوند و در آن جایگاهی دارند.
بدبین ها
گروهی از بدبینان را شامل می شود که در طول تاریخ ایران همواره سعی در خنثی کردن نیروهای متمرکز داشته اند و عموماً به هر حرکتی با نگاه بدبینانه می نگرند و هیچ عملی را ناشی از اندیشه های اجتماعی نمی دانند و اساساً هر رویداد و هر عملی را ناشی از آن نمی دانند. و فعالیت در این یک طرز فکر پروژه است. پروژه هایی که در جایی به هم متصل می شوند و در این میان بدترین تعبیری که ارائه می دهند این است که جنبش های مترقی و افراد تحول آفرین چیزی جز پروژه گردان برای عادی سازی اوضاع نیستند. آنها همیشه از بالا به همه چیز نگاه می کنند و به نظر آنها همه چیزی جز نادان و احمق نیستند. برای هر درد و بحرانی نسخه هایی دارند. اکثریت این گروه را خودی ها تشکیل می دهند که هر عمل و کنشگری را کارگزار و خدمتگزار نظام می دانند و قسمت دوم مخالفان برانداز به نفع سلطنت بیگانه هستند.
اطفاء حریق
تعدادی از افراد عموماً دارای روابط ویژه ای هستند که سعی می کنند با ارائه تحلیل ها و تفسیرهایی که دوستانه و دلسوزانه به نظر می رسند، اما جهت دار، حساسیت هایی را در سطوح تصمیم گیری برانگیزند. در حالی که به شیوه های عجیب و غریب با رویداد برخورد می کنند، با استفاده از ادبیات و علائم امنیتی، پالس هایی را القا می کنند که گویی شبکه ای عجیب و پیچیده از نفوذ را آشکار می کنند. آنها با استفاده از عباراتی مانند «چراغ سبز»، «رمز» و… در کلام و نوشته خود، این تصور را القا می کنند که با حمایت برخی کارگزاران و مدیران میانی، مشغول تخریب اهداف و آرمان ها هستند. سهل انگاری یا خوش بینی مدیریت بزرگ و به زودی دین و دولت مورد هجوم دشمنان قرار می گیرد. اخیراً در ارتباط با کنسرت فرضی، جدای از رویارویی سه طرف، شاهد ظهور رویکرد آتشزای جدیدی علیه معاونت هنری بودیم. به طوری که او را در مرکز سیبل قرار می دهند تا با تخریب این مدیر جوان خوش فکر و خیرخواه، با بهانه قرار دادن نگاه معاون هنری به این اتفاق که ذاتی جایگاه وی است، تلاش کنند او را برکنار کنند. و بخشی از شرح وظایف او. زن جوانی که هنوز مهر معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد خشک نشده است. این افراد از هر فرصتی استفاده می کنند و تیغه تیز تخریب را زیر روتوش ناشیانه و ادبیات نخ نما پنهان می کنند و تمام تلاششان برانگیختن احساسات درجه دو و لایه های تصمیم گیری در نظام است. لازم است همه بدانند که مدیران هنری در این دولت تا استعفا، عزل و در نهایت تا شکست دولت که خواست و آرزوی اپوزیسیون است، هرگز از تیرهای آتشین این آتش افروزان رهایی نخواهند یافت. بنابراین بر عهده رئیس دولت و وزرا است که پشت سر مدیران و معاونان خود و حتی مدیرانی از این دست بایستند تا بتوانند کم کم رضایت و حمایت مردم را جلب کنند.