در پایان سریال “تاسیان” ، به کارگردانی تینا پاکراوان در شبکه سینمای خانگی ، مکانی برای نقد و تجزیه و تحلیل و واکنش بود. این سریال البته از ابتدا نیز با حاشیه های مختلفی روبرو بود.
در همین راستا ، نویسنده محمد مهژوبی یادداشتی در مورد این سریال نوشت.
متن یادداشت زیر را بخوانید:
“تاسیان” ؛ وقتی همه چیز گسل “پنجاه” است
سرانجام انتشار سری Tasian به پایان رسید و سیل اظهارات مثبت و منفی تصویب و رد شد. گروهی آن را روایتی از افراط گرایی بر عقلانیت و “داستان سوزاندن ثروت و مرگ عشق” با پیروزی انقلاب ایران و گروه دیگر ، سفید پاهلاوی و پاکسازی ساواک توصیف کردند. در کنار همه این داوری ها ، به نظر می رسد که “Tasian” یک قیام هوشمندانه و محاسبه شده بود: سریال هایی که ماجراهای آنها در رویدادهای تاریخی اتفاق می افتد به حفظ استناد تاریخی متعهد نیستند ، بلکه در عین حال وقایع را “نشان می دهند”. بنابراین ، بیننده ای که اطلاعات سیاسی و تاریخی زیادی ندارد ، یک درام عاشقانه را یک مستند تحقیق می داند و به تدریج ذهنیت وقایع آن دوره را پیدا می کند.
داستان “تاسیان” در دو سال و 2 سپری می شود: اولین قسمت ها پر از داستانهای عاشقانه ، خنده از قلب ، سرمایه داری و رونق کارخانه و قاب های رنگارنگ است و قسمت های نهایی پر از قتل های دلهره آور ، عصبانیت وحشیانه و نفرت ، احساسات غیر منطقی و غیر منطقی است. آنچه “تاسیایی” در چهار بخش به تصویر می کشد ، کاهش کشور از فیروزه ای سبک تا خاکستری تیره است. از این دیدگاه ، “تاسیان” دو تصویر را نشان می دهد: ایران آباد و ایران شیطان.
سال 2 وضعیت مطلوب “تاسیایی” است که در دوره پهلوی جریان می یابد. البته ، سیستم سیاسی مطلوب “تاسیایی” پادشاهی یا سلطنت قانون اساسی نیست. “تاسیان” بدیهی است که به جنبه سیاسی دوره پهلوی توجه نمی کند ، و به نهادها و رویه های سیاسی مانند دیکتاتوری شاه ، سیستم یکپارچه ، دولت پلیس ، سوء استفاده از حقوق بشر و محرومیت از آزادی های مدنی و مواردی از این دست توهین نمی کند. به عنوان مثال ، ساواک تاسیان یک اطلاعات وطن پرستی است که مانند سایر دولتها ، علیه خطر تروریسم و نفوذ خارجی می جنگد و اگر شخصی به دلایل دروغین دستگیر شود یا در بازداشتگاه ساواک شکنجه شود یا مورد ضرب و شتم قرار گیرد ، به خاطر داوران خودآموز بود. “Tasian” به وضوح مؤسسه ای به نام کمیته مشترک ضد شکنجه و سیستماتیک در ساواک را می بندد. شکنجه سیستماتیک ساواک ایشی چنان پرشور بود که با ظهور جیمی کارتر ، یکی از دلایل افزایش تنش بین ایران و ایالات متحده بر اصرار کارتر بر حقوق بشر و شکنجه در ایران بود.
آنچه در “تاسیایی” ظاهر می شود ، دیدگاه اقتصاد و فرهنگ دولت پهلوی است: از نظر اقتصادی ، تاسیان معتقد است که اقتصاد پهلوی ، به ویژه در سال 2 ، مبتنی بر یک سرمایه داری ملی بود. جمشید نجت (باباک حمیدیان) ، نمادی از سرمایه داری ملی تاسیان ، یک فرد خود ساخته و کارآفرینی است که در یک ساختار عادلانه و عادلانه رشد کرده و از کارگران در کارخانه لاجوردی رشد کرده و به کارخانه و سرمایه داری رسیده است. سرمایه داری ملی تاسیا هیچ ارتباط ارگانیک با دولت ندارد ، از اجاره دولت سود نمی برد و تنها ارتباط آن با دولت ، دوستی شخصی آن با حقوق است (مهداد نیکنام). او از حقوق کارگران ، توجه به معیشت آنها ، ارزش قائل است و کارخانه خود را “متعلق به کارگران” می داند.
با این حال ، سرمایه داری “تاسیایی” نمونه ای نادر است ، اگر ما نادر نگویم ، در جامعه ایران دوره پهلوی است. طبق آمار موجود ، طبقه شهری مرفه در اواسط دهه 1980 در مجموع کمتر از هزار نفر ، غالباً از خانواده سلطنتی ، قبیله های اشرافی ، سیاستمداران قدیمی ، افسران ارشد ارتش و سرمایه داران قدیمی را در بر می گرفت. سرمایه داران جدید مانند احمد خیامی صاحب کارخانه های ایران -ایران ، صاحب محمود رضای صاحب کارخانه سیمان مازندران ، حزبر یزدانی بیشتر کارخانه های قند کشور و صاحب آریا صاحب کارخانه کاشی سمی ایران (و همچنین ناجیت جامد ناجت تاشیان) را در اختیار داشتند. جالب اینجاست که این گروه از طریق روابط شخصی با خانواده سلطنتی و صاحبان چند ملیتی قادر به ورود به طبقه مرفه و سرمایه داری جامعه بودند. در اصل ، الگوی توسعه پهلوی یک مدل توسعه امپریالیستی از بالا بود.
به طور خلاصه ، فرهنگ “Tassian” یک “باربلاند ایرانی” به عنوان “باربلاند ایرانی” است: جامعه ای پر از کارت های بصری ، آزادی مطلق اجتماعی ، رونق و کلوپ های شبانه ، خیالات Tinigrand و موارد مشابه. تغییرات فرهنگی ناشی از نوسازی پهلوی از لایه ظاهر بصری فراتر رفته و در سیگار ، پسران ، کلاه و دختران خلاصه شده است. ایران تاسیان در حقیقت برش زندگی سرمایه داری شمران تهران در دوره پهلوی است و لنز دوربین حتی یک نمای بیش از 5 ٪ از جامعه را ثبت نمی کند. براساس آماری که توسط بانک مرکزی دولت پهلوی در سال 2 ارائه شده است ، حدود 2 درصد از هزینه های زندگی در جمعیت شهری (بدون جمعیت روستایی) متعلق به ثروتمندترین دهانه جامعه است و کمتر از 2 ٪ از این هزینه ها متعلق به فقیرترین دهکده است. این بدان معنی است که خانه های لوکس ، اتومبیل های لوکس ، لباس های شیک ، سفرهای خارجی و سایر قاب های زیبا و زیبا به سبک تاسیایی حداقل در 5 ٪ از جامعه شهری ایران نبودند.
تمام ارزشهای “تاسیایی” در سال 6 نابود می شوند ، ایران از باربی به گاتام می شود ، ثروت و تولید در آتش سوزی می شود و تمام خیالات فرهنگی خرد می شوند و این علت “پنجاه و پنجاه” است. پنجاه و یکم اصطلاحی بود که در طول جنبش MAHSA در ادبیات سیاسی ایران شدت گرفت. این اصطلاح هر گروه یا شخصی را که کوچکترین نقش در انقلاب سال 2 را ایفا می کند ، از کمونیست و مذهبی گرفته تا ناسیونالیست و قومی گرایانه هدف قرار داده و تمام کاستی ها و شکست های کشور را می دانست. اصطلاح پنجاه و یکم هیچ تمایزی بین شرکت کنندگان در انقلاب ایران ایجاد نمی کند ، و همه آنها علت نابودی این کشور ، از دست دادن تولید و صادرات و رشد اقتصادی و آزادی اجتماعی به ویژه آزادی پوشش است.
با این توضیحات ، “Tassian” را می توان تصویری نامناسب از اصطلاح سیاسی پنجاه و یکم دانست. در تاسیان ، هیچ تفاوتی بین مذاهب مانند رضا و امید یوسفینیا (محمد رضا شریفینیا و مجید یوسف) وجود ندارد ، کمونیست هایی مانند باباک (افشین حسنلو) ، رهبران حرکات کارگری مانند محسن (شاهرام غدی) و حتی ناسیونالیست ها مانند لگد های خشمگین “عشق”.
مهمترین دروغی که “تاسیان” به مخاطبان خود می گوید عدم حضور مردم در انقلاب است. تاسیان سرنگونی دولت پهلوی را نه یک تقاضای عمومی ، بلکه یک تصمیم احمقانه و هیجان زده که کل جامعه برای آن پرداخت می کند ، معرفی می کند. سریال Tasian روایتی خیالی از نابودی ایران در لحظه انقلاب است ، دقیقاً مانند پوستر آن: یک کارخانه تشییع جنازه در داخل آتش و ماهی سیاه کوچک. “