من زخمی، من خسته، من پاک؛ بامداد بیات هم رفت

من زخمی، من خسته، من پاک؛ بامداد بیات هم رفت

“درد بزرگ این است که این فرصت را ایجاد نکرد تا به همان اندازه که توانایی داشت ایجاد شود. در نه سالگی ، او دستیار و ترتیب کار برای کارهای بزرگ پدر و مادر خود شد.” او برخاست و به خلقت خود رسید ، حادثه خود و پدرش را گرفت. “

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *