به گزارش فوری، در دنیای ادبیات پدران خوب و بد زیادی خلق شده اند که بدون شک یکی از دوست داشتنی ترین و بهترین آنها «داد گوریو» است. بابا گوریو قهرمان رمانی به همین نام نوشته «هونور دو بالزاک» در سال 1834 است.بسیاری بابا گوریو را بهترین پدر ادبیات می دانند و معتقدند این شخصیت توانسته نام نویسنده فرانسوی را جاودانه کند.
بالزاک نویسنده «جزئیات» است. او قدرت زیادی در توصیف پدیده ها دارد. تصویر طبیعت گرایانه او از شهر پاریس، محله ها، لباس ها و کالسکه ها و چهره مردم تنها یکی از نکات برجسته هنر اوست. جدای از این، بالزاک قدرت زیادی در توصیف اخلاق و رفتار شخصیت هایش دارد و با وسواس فراوان حالات، عواطف، افکار، خواسته ها و تلخی های آنها را توصیف می کند.
این رئالیسم دقیق باعث شد بالزاک بتواند یکی از بهترین رمان های فرانسوی را در سال 1834 بیافریند. اما آنچه او خلق کرد فقط یک رمان نیست. او توانست یکی از دقیق ترین شخصیت های ادبیات فرانسه را خلق کند.
بابا گوریو یک پیرمرد فرانسوی نسبتا فقیر است که در اتاقی محقر در مسافرخانه پاریس زندگی می کند. او که سال ها پیش ثروتمند بود اما اکنون فقیر است، تنها یک آرزو در زندگی دارد: «خوشبختی دخترانش». بابا گوریو دیوانه وار عاشق دخترانش است. دو دختر باباگوریو که با دو تاجر نجیب ازدواج کرده اند، پول زیادی دارند. آنها که نماد بی وفایی هستند به فقر پدر توجهی ندارند و مدام از او طلب پول می کنند تا بدهی خود را بپردازند و با درآمد اندک پدر ولخرجی های خود را جبران کنند. اما بابا گوریو هرگز از دست آنها عصبانی و ناراحت نمی شود. او برای تامین معاش دخترانش تمام زندگی خود را می فروشد. از نظر پیرمرد بیچاره، دخترانش ملکه های پاریس هستند. آنها هیچ ایرادی ندارند و به جای اینکه انسان خوانده شوند، الهه نامیده می شوند. به همین دلیل بابا گوریو وظیفه خود می داند که پول مورد نیاز آنها را فراهم کند، حتی اگر شمعدان های نقره ای یا صندلی فلزی اتاق محقر خود را بفروشد.
با وجود مهربانی و محبت بابا گوریو، سرنوشت او بسیار بسیار تلخ است. در پایان رمان، پیرمرد با دل شکسته و غمگین در اتاق محقر خود بدون اینکه بتواند دخترانش را ببیند می میرد. دو دختر او که سرگرم زندگی مجلل خود هستند، حتی برای خاکسپاری او حاضر نمی شوند و جسد باباگوریو به طرز عجیبی توسط “اوژن دو راستینیاک”، جوان ساده دل شهر که هنوز در این شهر غرق نشده است، به خاک سپرده می شود. کثیفی پاریس
رمان بابا گوریو نماد «عشق ناب و انسانی» است. در این رمان همه شخصیت ها به دنبال «شهوت» هستند. محبت مرد به زن و زن به مرد هم دروغ است و هم ریا. مردان به دنبال اغوای زنان ثروتمند و زنان به دنبال به دام انداختن مردان اشرافی هستند. پاریس پر از پلیدی و زشتی است و دروغ سراسر آن را فرا گرفته است. شخصیت واترین که نمادی از پاریس زشت و دروغگو است در بخشی از این رمان می گوید: «اصول اخلاقی وجود ندارد، همه چیز یک اتفاق است، قانون وجود ندارد، همه چیز شرط است.
در چنین دنیایی فقط یک عشق واقعی وجود دارد و آن عشق پدر به فرزندان است. برخلاف سایر پاریسی ها، بابا گوریو با عشق «کار» ندارد. او دخترانش را دیوانه وار دوست دارد، حتی اگر آنها او را دوست نداشته باشند. او بر این عشق و علاقه خالص پافشاری می کند و تا آخرین لحظات زندگی اش آن را دنبال می کند.
نکته عجیب این است که اکثر ساکنان پانسیون محل زندگی باباگوریو او را «دیوانه» می دانند و ترکش می کنند. کسانی که در دنیای فریبنده پاریس زندگی می کنند و فقط می خواهند این و آن را فریب دهند و زیر سلطه خود درآورند، عشق واقعی و خالص و معصوم بابا گوریو را درک نمی کنند و به همین دلیل او را دیوانه می دانند. تنها یوجین، یک دانش آموز ساده شهری است که راز عشق پدرانه باباگوریو به دخترانش را درک می کند و تمام تلاش خود را می کند تا توجه دختران بی وفا را به این پیرمرد فقیر، بیمار و دلشکسته جلب کند.
اگرچه باباگوریو بخشی از مجموعه “کمدی انسانی” بالزاک است، اما یکی از تراژیک ترین رمان های ادبیات فرانسه به حساب می آید. در این رمان «دفن یک عشق واقعی» به تصویر کشیده شده است. عشقی که هرگز خاموش نمی شود و تا آخرین لحظه می درخشد. این عشق چیزی جز «مهر پدری» نیست.