آخرین مطالب

همکاران

فصل چهارم “زخم کاری”؛ عشق «مالک» یا مالکِ «عشق»

در واقع در فصل جدید با چرخشی ارتباطی روبه رو هستیم که استعاره جدیدی را شکل داده است، اما همچنان داستان است، حکایت طمع آدم ها و زخم هایی که به هم می زنند.

مهدویان این بار اقتباسی از اثر معروف دیگری از ویلیام شکسپیر رفته و قرار است بر اساس نمایشنامه ماجراهایی داشته باشد “قهرمان»پیشرفت؛ داستانی بر اساس مفهوم و موقعیت مجازات و پس از مصیبت ها «مکبث»، «هملت»، «شاه لیر» و «تاجر ونیز».وی در حال حاضر برای فصل چهارم سریال، نمایشنامه اتلوی شکسپیر را اقتباس کرده است.

در این نمایشنامه اتللو یک فرمانده نظامی است که برخلاف میل پدرش با زنی زیبا، ثروتمند و جوان به نام ازدواج می کند. دزدمونا ازدواج می کند افسر اتللو از روی بدخواهی حسادت او را برمی انگیزد و در نهایت اتللو را مجبور می کند همسر محبوبش را از روی عصبانیت بکشد. اما فارغ از اقتباس آزاد این نمایشنامه و رابطه آن با زندگی شخصیت های سریال، باید گفت که پس از سه فصل از داستانی پر از خشم، هرج و مرج و نفرت و پس از دعواهای خونین بین مردم، اکنون با صحنه ای عاشقانه مواجه شده است که فضا را لطیف می کند. داستان کمک کرده است

با این حال به نظر می رسد که این یک اتفاق موقتی است و طوفانی در پس این آرامش عاشقانه نهفته است که کم کم جا باز می شود و یک رابطه عاشقانه را به نبرد خونین دیگری تبدیل می کند.

هر چه قرار است زخم در فصل چهارم به کدام سمت برود، در رابطه عاطفی ملک مالکی موقعیتی قابل تامل است. (جواد عزتی) برای تأمل در تجربه عشق و خطرات نهفته در آن شکل گرفته است.

نوع رابطه و دیالوگ های ملک با سیما به گونه ای است که این سوال را در ذهن مخاطب ایجاد می کند که آیا مالک عاشق شده یا می خواهد عشق را نیز کسب کند؟ در سبک زندگی که بر افراد داستان حاکم است، به سختی می توان باور کرد که عشق خالص وجود داشته باشد و به نظر می رسد در این شیوه زندگی، عشق با مقیاس سود و زیان سنجیده می شود نه زندگی.

اگرچه به نظر می رسد که احساسات عاشقانه مالک نسبت به سیما بیشتر از احساساتش نسبت به سمیرا است، اما هویت حرفه ای و سبک زندگی او می تواند او را از عشق ورزیدن صمیمانه باز دارد.

از سوی دیگر سیما در کانون چنین شبهاتی قرار دارد و معلوم نیست ازدواج او با مالک به دلیل علاقه اوست یا علاقه او. اگرچه شواهد نشان می دهد که اساساً در این سبک زندگی که می بینیم، به جای عشق، منافع شکل می گیرد.

در پایان فصل قبل، وقتی سمیرا با سیلی شدید مالک روی زمین افتاد و صورتش مجروح شد و با شوک و وحشت به مالک نگاه کرد، یاد حرفش افتادم که «هدف های مشترک مردم را بیشتر از عشق به هم نزدیک می کند». عشق رنگ می بازد، اما اهداف مشترک روز به روز روشن تر می شود.» اما او از مالک جدا شد و مورد ضرب و شتم او قرار گرفت و اهداف مشترک نه تنها آنها را از هم دور کرد، بلکه آنها را از یکدیگر متنفر کرد. اهداف مشترکی که حول طمع و طمع می چرخد. مسلک مصلحت برقرار است و عشق را در مسلخ منفعت ذبح می کند.

عقل حسابگر میل مفرط به تصاحب بر نداشته ها و غیر جان ها دارد، حتی میل به داشتن عشق. اما قرار است عشق جانشین همه ی نداشته ها باشد، نه قربانی حسرت ها و زخم های نداشتگان.

هیچ آسیبی بدتر از تحقیر نیست. شرف شکسته تبدیل به لیوان تیز می شود که به دست انتقام می افتد و غرور له شده غرش می کند.

هم سمیرا و هم مالک همدیگر را آزار دادند زیرا با عشق بر زخم همدیگر التیام ندادند. آنها به جای دوستی احمقانه سعی کردند یکدیگر را مال خود کنند و این به معنای مرگ رابطه است.

حالا باید دید صاحبش عاشق سیما می شود یا می خواهد صاحب سیما شود، اگر اینطور باشد صاحبش همه چیز را از دست داده است. به قول اریک فروم: “عالی ترین شکل مالکیت عشق است و بدترین شکل عشق مالکیت است.”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *