طبق مرکز مستندات انقلاب اسلامی ، “تصفیه رژیم پهلوی در فیلم های ساخته شده در متن تاریخی طی چند سال گذشته بیشتر و بیشتر شده است. در آخرین مثالها ، این سریال Tasian که در سینمای خانگی منتشر شده است ، تحریفات هنری را ایجاد کرده است. دستگیر و شکنجه شد.
این آثار نه تنها با سیاست های رژیم پهلوی تحریف شده اند. در عوض ، صرف نظر از واقعیت های تاریخی ، اسناد و روایت های شاهدان عینی نیز دستگاه امنیتی پهلوی ، ساواک را تصفیه می کنند. در آخرین نمونه ها ، سریال Tasian که در سینمای خانگی منتشر شد ، تحریفات هنری ایجاد کرده است.
اما کشف واقعیت چگونگی برخورد ساواک با فعالان سیاسی و فرهنگی از هر طیف دشوار نیست. جستجوی مختصر برای اسناد و خاطرات همچنین شواهدی از ساختار و زمینه سازمان اطلاعات و امنیت دولت در طول رژیم پهلوی.
همین مورد در مورد خاطرات Gholamhossein Saadi نیز صادق است ، که در مصاحبه با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد و در گفتگو با ضیا سدگی ضبط شده است.
س: چرا آنها به شما شکنجه کردند؟ چه چیزی می خواستید شکنجه کنید؟
ج. آنها مرا گرفتند. من باید دیگری را بگویم. [… کار من در] Lasjerd در نزدیکی Semnan بود. و در Lasjerd ، شبانه به هتل میهمان Semnan می رفتیم ، جایی که آنها در واقع مرا شب به سرقت بردند و فقط گفتند که باید بگویید. هر کاری که می کردم به من می گفت چه بگویم؟ آنها گفتند نه.
پرسش: شما را به کجا بردید؟
ج – این به معنای [این طور که] آنها آمدند و به من گفتند که مادر شما در حال مرگ است و آنها مرا پایین آوردند و تلفن را برداشتند. آنها گفتند که اوا قطع شده است و شما می توانید با این دوست بروید. آنها یک پدر را نشان دادند که پدر مرا در یک تاکسی و یک یا دو نفر گرفت و یک بار که آژانس امنیتی Semnan را به دست گرفتیم. در آنجا [کردند] و یک جیپ از ساعت 9:50 از تهران آمد و آنها به من سوار شدند و مرا با سرعت وحشتناکی به تهران آوردند.
س: چگونه شما در راه رفتار با شما بود؟
ج. دست و پای من به ماشین بسته بود و گاهی اوقات آنها اسلحه را می کشیدند: “چگونه این کار را در اینجا در این دره انجام می دهد؟” از آنجا آنها را مستقیماً به اوین آوردند. و آنها گفتند “شما باید بگویید” و من نمی دانستم چه بگویم. آنها آنقدر شکنجه شدند که هنوز بیش از ده سال بعد بود.
س: آقا چه نوع شکنجه بود؟
ج – شکنجه بسیار زیاد بود. به عنوان مثال ، از شلاق زدن به آویزان شدن از سقف و سپس یک شوک الکتریکی و تکه تکه شدن ناخن. آن مرد ناخن را برداشت و از شکم من فرار کرد.
س: بله ، من در حال حاضر آثار او را می بینم.
ج- سپس تمام سر و صورت و اینها …
س: بله ، آثاری روی صورت شما نیز وجود دارد.
ج- من هنوز هم این لب پایین را دارم. هیچی آنها می خواستند یکی را بکشند. به عنوان مثال ، برای مثال ، شما باید با ما موافق باشید و پدر داشته باشید. برای ساختن یک نوع شخص به نوعی ، و سپس پیله به تنها راه نجات شما [همکاری با ما است]من در اعتصاب غذا بودم و گفتم باید به دادگاه بروم. آنها گفتند نه برای مصاحبه. چه کاری می توانم مصاحبه کنم؟ چه باید کرد؟ و آنها مجبور شدند مرا در تلویزیون بکشند. آخرین باری که آنها پیله داشتند ، “شما باید به تلویزیون بیایید” ، من مجبور شدم مرا به تلویزیون مجبور کنم.
س: آیا به تلویزیون رفتید؟
ج. بله. من به تلویزیون رفتم. آقای پارویز نیکخه مسئول این موارد بود. وت […] و چهار پنجم. آنها ما را دقیقاً مثل چیزی گرفتند ، و آنها آمدند ، و یک بابا آمدند و نشستند ، او مرد جوانی بود و در واقع کارگردان پارویز نیکخه بود. سپس او گفت اگر این شروع شود … من قبلاً چندین بار سوالات را به من گفته بودم و پاسخ هایی که به شما می دهید باید این موارد را بگویید …
س- آیا خودشان جواب را به شما دادید؟
ج- بله ، “شما باید به این روش پاسخ دهید”. پس خوب ، آنها مرا به آنجا بردند و آن مرد شروع به صحبت كرد ، “ما بسیار خوشحالیم كه بینندگان سرانجام شما را در این برنامه می بینند و خدا مایل و بله …”
س. بنابراین مصاحبه کننده فرد خوبی نبود ، او آنها را نوشت.
ج. نه ، او کارگردان بود ، او در حال کنترل دور بود تا بگوید “برش” و غیره. حالا آن بدبخت [= نیکخواه] آنها همچنین کشته شدند. اما این واقعیتی است که من می گویم. به نظر من به عنوان یک سند ، دیدن و لمس آن بسیار مهم است. سپس او این سؤال را پرسید و من خیلی راحت می گویم ، “بله ، ای کاش در بهشت زاهرا بودم و اینجا نبود.” سپس نیکی گفت: “برش” گفت ، “بیا”. آنها مرا آوردند و دوباره مرا گرفتند.
سپس ، بعد از اینکه در زندان بودم ، تقریباً دو ماه نمی توانستم تکان بخورم و اوقات بدی داشته باشم ، یک دوست من را به سمت شمال کشاند. من بسیار افسرده بودم و به من گفت که می خواهید اینجا بمانید. من ماندم
[…] هفته بعد مصاحبه ای را در کیهان دیدم و یک عکس بزرگ از من در آنجا بود ، سپس تمام چیزهایی که آنها ترتیب داده بودند و از این پرونده بیرون کشیده بودند ، یعنی پرونده بازجویی. […] او به عنوان مثال ، پاسخی که من می دادم چیز دیگری بود. و سپس آنها مصاحبه را ترتیب داده بودند که گیج شده اند.
ج- از همان برنامه تلویزیونی؟
س: نه ، همان چیزی که آنها در تلویزیون ترتیب داده بودند و به دلیل اجرای آنها اجرا نشده بودند و من از چاپ آنها امتناع ورزیدم و برخی را به آن اضافه کردم و برخی را انجام دادم … من تقریباً جنون خود را انجام دادم.
منبع: بخشی از مصاحبه Gholamhossein Saadi (1-5) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد ، نوار دوم ، تاریخ مصاحبه: 1 آوریل »