شکست کامالا هریس با وجود حمایت سلبریتی‌ها/ تیغ تیلور سوئیفت هم نبرید

مگان ماری کلی، مجری تلویزیون، که قبلا برای فاکس نیوز کار می کرد و اکنون مجری آن است. ب- این سی نیوز است، بعد از انتخابات آمریکا خطاب به تیلور سویفت و جنیفر لوپز و دیگر ستارگان دنیای هنر که از مردم خواستند به ترامپ رای بدهند، سخنان توهین آمیزی گفت که خلاصه آن این است: شما سلبریتی ها صحبت کنید. در مورد زندگی شخصی خود با مردم، اینطور نیست؟ درباره مسائل سیاسی و اجتماعی.

این توصیه مبتنی بر یک فرض اساسی است و آن این است که هنرمندان چیز زیادی از سیاست نمی دانند یا حداقل در سیاست از مردم عادی برتری ندارند. در ایران البته انتظارات سیاسی زیادی از هنرمندان وجود دارد. به نظر می رسد اگر فردی بازیگر یا فیلمساز یا شاعر یا داستان نویس مشهور باشد، سیاست را هم درست می فهمد و باید در جایگاه «راهنمای سیاسی مردم» قرار گیرد.

بر اساس این تصور از «مقام سیاسی هنرمند»، روشنفکران ادبی در دوران پیش از انقلاب نقش «رهبران فکری و سیاسی جامعه» را ایفا کردند. ایفای چنین نقشی مستلزم پذیرش آن از سوی جامعه بود. اگر قشرهای فرهیخته و فرهیخته جامعه پذیرای چنین نقشی نبودند، هرگز قصه گوی نه چندان درخشانی چون جلال آل احمد در جایگاه «راهنمای سیاسی» قرار نمی گرفت.

در دهه اول پس از انقلاب، ظهور پدیده ای به نام محسن مخملباف به خوبی نشان داد که مردم ایران از هنرمند انتظارات سیاسی دارند. در نگاه مردم، مخملباف فیلمسازی بود که حرف های سیاسی مهمی داشت. و مردم دوست داشتند یک فیلمساز یا بازیگر یا خواننده یا نویسنده «سیاسی» باشد.

البته هر هنرمندی حق دارد وارد سیاست شود. چه در کار هنری و چه در موضع گیری های غیر هنری. اما مشکل اینجاست که وقتی هرمند محبوب در جایگاه «راهنمای سیاسی مردم» قرار می گیرد، محبوبیت او که ناشی از آثار هنری اوست، جای «بصیرت سیاسی» را می گیرد; بینشی که هنرمند ممکن است داشته باشد یا نداشته باشد.

اما اینکه آیا او تحصیلات و شعور سیاسی کافی دارد و تشخیص سیاسی او درست است یا خیر، معمولا تحت الشعاع محبوبیت او قرار می گیرد. به خصوص که به قول ویلفردو پارتو، جامعه شناس سیاسی ایتالیایی، عقل تنها یکی از پایه های «کنش سیاسی» است. به عقیده پارتو، «عاطفه» نیز نقش مهمی در کنش سیاسی مردم دارد.

یک هنرمند مشهور و موفق پیش از این با آثار هنری خود احساسات عمیق مردم را نسبت به خود ایجاد کرده است. بنابراین، اگر بتواند مردم را به سمت و سوی سیاسی خاصی سوق دهد، بعید است که با «قدرت استدلال» یا «وضوح صدق گفتار» این کار را انجام داده باشد.

حتی اگر استدلال او صحیح باشد، ممکن است شخص دیگری همین استدلال را مطرح کرده باشد، اما مردم به او گوش نکرده باشند. یعنی محبوبیت آن هنرمند مبنای این استدلال فرضی است و برهان را مبنای عمل تعداد زیادی از مردم قرار می دهد. با این حال به نظر می رسد دوران «تأثیر سیاسی هنرمندان» رو به پایان است. چه در ایران و چه در آمریکا. اگر در چند دهه اخیر «روشنفکران» جایگاه فکری و سیاسی سابق خود را در جوامع مختلف از دست داده اند، می توان انتظار داشت که هنرمندان نیز به تدریج اعتبار سیاسی خود را از دست بدهند.

یکی از دلایل این تحول سیاسی اجتماعی شاید «افزایش اعتماد به نفس مردم» باشد. در عصر اینترنت، عموم مردم تالارهای مختلفی برای ارائه نظرات خود دارند. در همین ایران مردم عادی زیادی را می بینیم که تعداد فالوورهایشان در فضای مجازی از فالوورهای مهم ترین فرهیختگان و هنرمندان این کشور بیشتر است.

علاوه بر این، فضای سایبری «نبرد رأی» است. قبل از اینکه اینستاگرام و توییتر و … وجود نداشته باشد، چرخ زمان به گونه ای می چرخید که مثلا فلان مجله ادبی یا هنری به سراغ فلان هنرمند معروف و محبوب می رفت و با او مصاحبه می کرد و چند سوال انتقادی مطرح می شد. در آن مصاحبه مطرح شد. انتقاد اصغر فرهادی در مجله فیلم یا تیلور سویفت در واشنگتن پست با انبوهی از انتقاداتی که در حساب های کاربری مردم در فضای مجازی متوجه این دو هنرمند می شود، تفاوت اساسی دارد. بسیاری از این نقدها نیز در قالب کامنت زیر پست ها یا توییت های این هنرمندان منتشر می شود.

نتیجه این وضعیت، تحریف یا عدم دریافت یا از دست دادن نفوذ کلامی است که هنرمندان در عرصه سیاسی داشتند، اما امروز تقریباً فاقد آن هستند. به عنوان مثال در انتخابات اخیر آمریکا، مریل استریپ و رابرت دنیرو به شدت با انتخاب ترامپ مخالفت کردند. دو بازیگر محبوب سینما که برنده چندین جایزه اسکار شده اند.

مریل استریپ سه بار و رابرت دنیر دو بار برنده اسکار شدند. جوایز معتبر زیادی را می توان در کارنامه این دو بازیگر محبوب مشاهده کرد. اما زمانه تغییر کرده است و هر چقدر هم که این دو غول معروف دنیای بازیگری علیه ترامپ صحبت کنند، آن راننده کامیون یا همبرگرساز یا کشاورز که حتی ممکن است فیلم های این دو بازیگر را با کمال میل دیده باشد، «تصمیم سیاسی» خود را خواهد گرفت.

تصمیم سیاسی فردی تصمیمی است که در مدار جاذبه این و آن گرفته نمی شود. اگر چنین مداری وجود داشته باشد، ظاهراً در بسیاری از کشورهای جهان، این مدار دیگر مانند گذشته در دسترس فرهیختگان و هنرمندان نیست. به لطف اینترنت، عموم مردم دیگر به روشنفکران و هنرمندان نگاه نمی کنند.

تیلور سویفت و جنیفر لوپز و رابرت دنیرو و مریل استریپ هر چقدر هم که معروف و مشهور و موفق و محبوب باشند، برای اکثر مردم آمریکا منبع تقلید سیاسی نیستند. همانطور که در ایران، شرایط دیگر مانند سال 1376 یا 1396 نیست که محسن مخملباف یا اصغر فرهادی توانستند آرای خاتمی و روحانی را افزایش دهند و نقش مهمی در رفتار سیاسی و انتخاباتی مردم ایران داشته باشند.

اینکه در هر کشوری چه عللی در کار است و اقتدار سیاسی روشنفکران و هنرمندان ضعیف شده است، بحث دیگری است، اما در مجموع به نظر می رسد که سبو شکسته و آن تدبیر انداخته شده و افکار عمومی سیاست دیگری شده است! اینترنت قطعا یکی از دلایل اصلی است، اما باید دلایل دیگری نیز وجود داشته باشد. مانند کاستی ها و مشکلات جوامع غربی و شکست اصلاحات در جوامعی مانند ایران و…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *