امروز سالگرد بزرگداشت Khayam Nyshaburi است. شاعر ، فیلسوف و دانشمند که بدون شک یکی از متفکران متفاوت تاریخ ایران است. ما در مورد زندگی Khayyam نمی دانیم. کارهای علمی او چیز زیادی باقی نمانده است. محققان بر این باورند که بسیاری از کواترین های او نیز جعلی هستند و او فقط 60 Quatrains خود را نوشته است.
علیرغم عدم اطلاعات ما از Khayyam ، ما هنوز هم می توانیم او را “ویژه ترین” متفکر در تاریخ تفکر ایرانی بدانیم. اما چرا ما چنین نام مستعاری را به شاعر نیشابوری می دهیم؟
انکار پایان تیغ تیز Khayam به ارسطو و Bu Ali
آنچه باعث می شود خیام از دیگر فیلسوفان ، متفکران و شاعران ایرانی متفاوت و متمایز شود ، تفکر فلسفی اوست. خییام به جای اینکه فقه ، الهیات یا علم زمان خود باشد و سعی در خراب کردن روبنا داشته باشد ، به فلسفه دوران خود می رود.
فلسفه Khayam ترکیبی از فلسفه مشای و نئو -پلاتونیک بود. در این فکر ، که مهمترین نماد و چهره ابن سینا است ، هر موجودی “چهره” دارد که به عنوان وجودی و شیء در نظر گرفته می شود. در حقیقت ، شکل هر موجودی “کمال نهایی” آن است و هر موجودی کمال نهایی “اشتیاق” را دارد و سعی می کند آن را تحقق بخشد. به عنوان مثال ، شکل انسانی “دانش” است و هر انسانی سعی می کند بیشترین دانش را در طول زندگی خود پیدا کند. همچنین ، کمال دانه نخل تبدیل به یک درخت نخل است و درخت نخل به عنوان کمال و صورت آن محسوب می شود.
این نظریه در فلسفه نئو پلاتونیک اولین قرون اسلامی در حال تغییر است. در این فلسفه ، جهان و موجودات آن ارتباط وجودی دارند. هر موجودی در دیگری است و کمال است. بنابراین ، هر موجودی در یک “سفر وجودی” از طریق منطقی یا تأمل به بالاترین سطح جهان بازگردانده می شود و همچنان به منشأ جهان متصل می شود.
Khayam هر دو دیدگاه از محور فوق را انکار می کند. او پایان جهان را نشان می دهد ، و اگر انکار نکند ، اصرار دارد که انسان هیچ درک از پایان موجودات ندارد و نمی تواند پایان یا شکل موجودات را بداند:
گرچه رنگ و بو زیبا است
زیرا لاله خوش شانس است و سدر چو بالای من است
مشخص نبود که در خاک
نقاش ابدیت من چیست؟
Khayam همچنین “پایان” جنبش وجودی Neo -Plato را انکار می کند:
ابر آمد و دوباره روی سر گریه کرد
فرومایگی بنفش نباید زندگی کند
این سبزه است که امروز ما را تماشا می کند
به سبز خاک ما. چه کسی تماشا می کند
او معتقد است که جهان بسیار دور است ، اما این حرکت نه تنها نشانه کمال است بلکه یک اختلال و بی معنی است. در این جهان A به B و B به A است ، و این جنبش ادامه می یابد ، و در پایان حرکت کمال یا پایان وجود دارد ، یا همانطور که نئو پلاتونیست ها می گویند ، به اولین منشأ. او بر خلاف ارسطو و ارسطو ، هیچ نشانه ای از الوهیت در حرکت ستاره ها و سیارات نمی بیند و آن را تکراری ، کسل کننده و پوچ می داند:
در دایره ای که می آید و می رود
او نه کامل و نه نهایی.
یکی به معنای حق دم ندارد
Cayenne کجا و کجا برویم
***
این کوزه ها عشق من بوده اند
در سر سر بوده است
این دسته که روی گردن او می بینید
دستی است که روی گردن بوده است
خیام معتقد است که جهان “تأسیس شده” است و هیچ یک از موجودات دائمی نیستند. او معتقد است که حرکت بی پایان جهان باعث می شود قدرت ، جاه طلبی ، ثروت و زندگی در یک لحظه از بین برود:
آن کاخ که جمشید جام را در او گرفت
گوزن ها بوسیدند و آرام شدند
بهرام که تمام زندگی را قبر می کنی
شما دیدید که چگونه قبر بهرام را گرفت
با این حال ، بر خلاف پلاتونیست های نئو ، او این دنیای نامشخص را به عنوان مقدمه و نمونه ای از دنیای منطقی نمی بیند و معتقد است که هیچ پایه و اساس پشت این جهان بی اساس نیست و به همین دلیل ، انسان قادر به تسخیر آن از طریق دانش این جهان نیست. در این رابطه ، او اساس فلسفه زمان خود را زیر سوال می برد ، که مبتنی بر “دانش عقلانی” است:
امروز فردا در دسترس نیست.
و فکر fardat جز سودا نیست
این دم را هدر ندهید.
کاین بقیه زندگی شما را پیدا نمی کند
***
این یک زندگی دو روزه سه روزه طول کشید
زیرا آب به سکه و مانند باد به دشت
هرگز غم و اندوه دو روزه ام را یاد نگرفتم
روزی که نیامده و روزی که گذشت
درگیری Khayam با شاعر انقلابی معاصر/ نیشابوری علیه سوهراواردی و اپیکوروس
تا کنون ، Khayyam “مخالفت” و تفکر انقلابی خود را نشان می دهد ، اما آنچه که کلمه Khayam را خاص می کند ، انکار سیستم ارسطویی -neo -platonic است. پیش از آن ، افرادی مانند رازی و سوهراواردی نیز کیهان شناسی مبتنی بر سینو را تکذیب کرده بودند ، اما مسیر آنها با خیام متفاوت بود. رازی به عرفان گالینوس و سوهرواردی گرایش داشت. اما Khayyam مسیری دیگر را طی کرد.
قبل از پرداختن به نظریه Khayam ، باید به دو ایده دیگر اشاره کنیم که بسیار شبیه به تفکر او هستند اما مسیری دیگر را طی می کنند. یکی از این دو فکر در مورد کتاب “جامعه” عهد عتیق است. این کتاب یکی از شکاک ترین قسمت های تورات است. آیه اول این کتاب مخاطب را شوکه می کند:
نادرست و بی معنی!
معلم می گوید.
نادرست و بی معنی …. همه چیز باطل و بی معنی است.
نویسنده این کتاب ، مانند Khayam ، معتقد است که جهان در یک دور بی پایان اما بی معنی قرار دارد. همه چیز گذرا است ، اما به یک قانون و قاعده دائمی متکی نیست ، بلکه غیرقانونی است. پاییز بهار و بهار پاییز است. این مسیر ادامه دارد. با این حال ، نویسنده کتاب جامعه مسیری متفاوت از Khayyam را طی می کند. او معتقد است که این اختلال جهان فقط فرض خدا و آخرت را ارائه می دهد و بنابراین می توان از پوچی جهان فرار کرد.
پایان سخنرانی ، همه را شنیدیم. از خدا بترسید و دستورات را حفظ کنید. این وظیفه انسان است
تحت خدا ، هر چه ، چه خوب و چه بد ، این کار را انجام خواهد داد.
متفکر دیگری که ایده های او شبیه ایده های Khayam است Epicurus ، فیلسوف یونانی است. Epicurus ، مانند Khayam ، به عقل گرایان یونانی و تفکر نهایی حمله می کند. او معتقد است که جهان از اتم های نامنظم تشکیل شده و پس از جدا شدن اتم ها ناپدید می شود. به همین دلیل ، هیچ پایان یا کمال مشخصی ندارد. او معتقد است که به دلیل این پایان ذاتی بی پایان ، باید به دنبال لذت باشید ، اما لذت از دیدگاه او به معنای “درد” است. انسان نه تنها باید صدمه ببیند زیرا در پی لذت های مختلف می تواند منجر به درد مضاعف شود. در حقیقت ، فلسفه اپیکور ، با وجود اینکه با نام “لذت” در ارتباط است ، بیشتر شبیه “خلوص” است.
فیلسوف مخالف با فلسفه/ داستان خییام
فلسفه Khayam بسیار شبیه به تفکر Epicure است ، اما به طرز عجیبی ، مخالف خلوص Epicure است. با وجود پذیرش جهان ، او می گوید: “بله”. او برخلاف اپیکوروس اتمیست نیست ، و فلسفه اتمی را مانند سایر فلسفه ها می داند ، زیرا معتقد است که همه این افکار و فلسفه ها مراسم تشییع جنازه و اسطوره هستند و نباید با توضیح منطقی و فلسفی جهان و یافتن “دنیای واقعیت” دنبال شود.
کسانی که جلال و آیین شدند
همراهان موجود در مجموعه کمال بودند
شب تاریک Ra Zada بیرون نرفت.
گفت که آنها جذاب بودند و در خواب بودند
خیام معتقد است که فلسفه و جستجو انسان را عصبانی می کند ، زیرا هیچ راهی برای حقیقت وجود ندارد. به همین دلیل ، او از “ظاهر زندگی” و زندگی راضی است. ظاهر زندگی نیز “لذت بخش” است. او معتقد است که عمر به سرعت در حال عبور است و به جای جستجوی چیزی که نیامده است ، بهتر است از زندگی لذت ببرید و در شادی روزمره غوطه ور شوید:
زیرا کلوپ شبانه مست راه را در بوستان پیدا کرد
روی گل ها و جام باد
آمد تا در گوش من بگوید.
دریابید که زندگی رفته یافت نمی شود
***
زیرا لاله به گرانش نوروز
اگر این فرصت را دارید با لاله
می تواند این چرخ باستانی را بنوشید
ناگهانی
***
در اسرار اسرار هیچ کس
زین تعبیه جان هیچ کس نیست.
هیچ خانه ای جز در قلب خاک وجود ندارد
من که چنین مدتی کوتاه نیست
نکته ای که Khayam را از Suhrawardi ، Epicurus ، Razi ، نویسنده کتاب جامعه و غیره جدا می کند ، گویا برای لذت های ظاهری و دنیایی است که اغلب خود را در کلمه “ممکن” نشان می دهد. بر خلاف اپیکوروس ، Khayyam فقط فلسفه نهایی را انکار نمی کند. او در اصل با فلسفه مخالف است ، این به معنای جستجوی دلایل اساسی جهان است و معتقد است که انسان قادر به درک این موضوعات نیست. بنابراین ، بهتر است به جای جستجوی کنه های جهان ، از ظاهر جهان راضی باشید و در لذت های این دنیوی ، ظاهر و گاهی کوچک غوطه ور شوید و از این طریق به زندگی پایان دهید.