آخرین مطالب

همکاران

سوار دوچرخه‌ام میشدم و تا دختری را نمی‌کشتم آرام نمیشدم

سوار دوچرخه‌ام میشدم و تا دختری را نمی‌کشتم آرام نمیشدم

این بار فاطمه بود؛ دختر هشت ساله‌ای که جلوی خانه‌شان در شهرک مروارید بازی می‌کرد، یک لحظه آنجا بود، لحظه‌ای دیگر رفته بود، روز بعد جسدش پیدا شد؛ برهنه، بی‌جان، با همان ضربات وحشیانه به سر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *