خواننده‌ای دیگر که می‌خواهد به ایران بازگردد / داستان زندگی حمیرا؛ قصه‌ای از صبر و آواز

خواننده‌ای دیگر که می‌خواهد به ایران بازگردد / داستان زندگی حمیرا؛ قصه‌ای از صبر و آواز

این سخنان از زبان پروانه امیرافشاری ملقب به حمیرا می افتد. او پس از سال ها دوری از مجامع عمومی در مراسم پنجاهمین سالگرد افتتاح کاباره تهران – آن نماد شب های پرشور تهران قدیم – با سخنان احساسی خود، دل هزاران ایرانی را به درد آورد. کاباره ای که در سال 1355 توسط احمد مسعود در لس آنجلس افتتاح شد و صحنه حضور ستارگان موسیقی مانند هایده و مهستی اکنون در غربت بود، یادآور روزهایی است که حمیرا با ترانه هایش شب ها را به صبح های عاشقانه تبدیل می کرد. این سخنان احساسی تنها نشانه حضور نیست، بلکه بازگشت به ریشه است. به ایران، به عشق، به صدایی که هنوز در کوچه پس کوچه های خاطره می پیچد.

به من صبر بده: تولد پروانه در قفس خانواده

پروانه امیرافشاری متولد 5 اسفند 1323 در خانواده ای ثروتمند و بانفوذ از خانواده افشار آذربایجان در میان صفحات گرامافون و سازهای سنتی بزرگ شد. پدرش صاحب 150 روستا و صاحب قدرت پهلوی، خانه را به مرکز نخبگان هنری تبدیل کرده بود: روحانگیز، ملوک ضرابی، بنان… همه آمدند و آواز خواندند. اما این دختر کوچولوی پر ستاره آرزوی خواندن را داشت – رویایی که پدرش، نماد سنت و منزلت خانوادگی، آن را خیانت به میراث او می دانست.

پروانه در سال 1339 مخفیانه نزد علی تجویدی معلم آواز درس خواند. سه سال بعد در 19 سالگی با تشویق همسرش که تازه از آلمان برگشته بود در آزمون رادیو شرکت کرد. صدای آلتو سوپرانوی او که طیفی از کم تا کم را در بر می گیرد، شورا را خیره می کند. اما او نام واقعی خود را فاش نمی کند. او به «حمیرا» تبدیل می شود، لقبی برای فرار از چشمان تیزبین پدرش. اولین آهنگ «صبرم عطا کن» با شعر بیژن ترقی و آهنگ تجویدی در پاییز 1344 منتشر شد که صفحه هایش کمیاب می شود، چون پدر صدای دختر را می شناسد و همه را می خرد تا در انبار خانه دفن کند. او با محدودیت های شدید خانوادگی از جمله فشار برای طلاق از همسر اولش و مدتی محرومیت از فعالیت هنری مواجه است و تولد دختری به نام هنگه بخشی از این دوران پرتنش است. اما ثواب صبرش را داشت: آوازش ماندگار شد و با مدولاسیون های جسورانه اش سبک جدیدی را در موسیقی سنتی پایه گذاری کرد.

مرا عاشق راه نکن: عشق هایی که ترانه شدند

زندگی حمیرا مانند آهنگ هایش پر از پیچ و خم های احساسی است. پس از طلاق در سن 24 سالگی با پرویز یاحقی ویولونیست و آهنگساز 35 ساله آشنا شد. عشقی که هم هنری است و هم زناشویی. یاحقی که صدای همسرش را با ام کلثوم جوانی مقایسه می کند، برای او آهنگ هایی مانند «مرا عاشق راه بنما»، «هدیه عشق» و «بهار نو رسید» را می سازد. زندگی مشترک حمیرا و پرویز یاحقی به مدت شش سال سرشار از عشق و موسیقی بود. مرضیه، الهام بخش بزرگ حمیرا، در عروسی آنها آواز خواند و خانه آنها پر از نت های عاشقانه بود. اما جدایی آرام و بدون رنجش به همکاری هنری آنها پایان داد. یاحقی رفت و ترانه هایش را به هایده سپرد و حمیرا در خلوت او ترانه های غمگین او را آفرید.

در سال 1349 با مسعود نیازی (یا مسعودنیا) تاجر ثروتمندی که کراوات فروشی داشت ازدواج کرد و دختری به نام یاسمن به دنیا آمد. این پیوند آرام اما ناپایدار است: انقلاب 57، ممنوعیت کراوات که مسعود را بیکار می کند و فشارهای هنری همه چیز را مختل می کند. مسعود بدون همسر و فرزندانش به آمریکا می رود و حمیرا با یاسمن کوچک در ایران می ماند. در سال 1360 با آرایش پیرزنی از مرز افغانستان گریخت. سفری پرمخاطره به پاکستان، اسپانیا و کاستاریکا، جایی که افسردگی شدید او را فرا می گیرد.

در لس آنجلس با حمایت احمد مسعود – بنیانگذار کاباره تهران و فعال موسیقی ایرانی در تبعید – دوباره برمی خیزد و فعالیت هنری خود را از سر می گیرد. این حمایت برای او پناهگاهی حرفه ای می شود اما حمیرا همیشه می گوید: عشق هایم ترانه شد اما تنهایی من ترانه های غمگین مرا.

خانواده او، دو دختر و یک نوه به نام آریانا، ستون های زندگی او هستند. حمیرا، عارف و دوستدار طبیعت، به حیوانات کمک می کند و خاطرات خود را برای ناشری بی طرف آماده کرده است – داستان مادری که ایران را در آغوش فرزندانش در غربت زنده نگه داشته است.

همدم من باش: صدایی که مرزها را شکست

مسیر هنری حمیرا رودخانه ای است که از سنت به آمیختگی می گذرد. قبل از انقلاب صدا و سیمای کشور صحنه اجراهای او بود: «همزبونیم باش»، «وقتی رفتی»، «به دلم مهربان باش»، «محله»، «کسدک»، «سکوت»، «هوای قفس»… ترانه هایی که دل نسل ها را با شاعرانی چون بیژن ترقی، شهریار و شاملو تسخیر می کند. در دهه 50 اوج می گیرد: زیبایی اشرافی، لباس های متفاوت و صدایی که نوشته هایش فضایی عرفانی ایجاد می کند. او پس از مهاجرت پاپ سنتی را با هم می آمیزد. آلبوم “مهتاب عشق” در سال 1392 بر اساس نوا و شوشتری و “چهل ترانه طلایی” در سال 1396 گواه ماندگاری اوست. آخرین موزیک ویدیو “شادی زنگده تویی” در سال 2016 همچنان در حال پخش است.

از سال 2008 کنسرت در کاباره تهران در لس آنجلس حمیرا را دوباره به صحنه آورد. او فقط یک خواننده نیست، او یک همکار خلاق در آهنگ‌ها است – گاهی اوقات متن ترانه‌ها را ویرایش می‌کند تا احساس عمیق‌تری به آن‌ها بدهد. بیش از نیم قرن است که در اوج باقی مانده است: صدایی که قلب فارسی زبانان سراسر جهان را تسخیر کرده است.

دل دیوانه: ستاره ای در کنار افسانه ها

در میان بزرگان، حمیرا تک ستاره است. غلامحسین بنان صدای او را «سلطنتی و سحرآمیز» می خواند و می گوید: تا یک قرن دیگر صدایی مثل او ظاهر نمی شود. علی تجویدی، معلم او، درباره کمیاب بودن او می گوید: توانایی سوپرانو از کم به پایین. پرویز یاحقی: فقط با جوانی ام کلثوم مقایسه می شود. حسن شماعی زاده: لرزش و ارتعاش آن فراتر از خاورمیانه بی نظیر است. بابک رادمنش: صدای سیاهی که موسیقی ایرانی را معطر کرد. جهانبخش پازوکی: تک ستاره در آسمان هنر ایران. محمد حیدری: با گلپا در موسیقی سنتی انقلاب کرد.

حمیرا با سبک تلفیقی بدیع و صدای منحصر به فرد خود جایگاه ویژه ای در موسیقی ایرانی به دست آورد که او را در کنار بزرگانی چون دخلی، مرضیه و پریسا قرار داد. او نه تنها یک خواننده، بلکه نماد عشق به کشور است. ترانه‌هایی مثل «هوای قفس» و اجراهای احساسی‌اش، اشتیاق او به ایران را فریاد می‌زند. موسیقیدانان او را اعتبار خود می دانند: صدایی که قرن ها منتظرش بودند.

در آن شب کاباره که حمیرا با سخنرانی احساسی اش اشک حاضران در سالن را درآورد، همه به یاد «دل دیوانه» افتادند: «دل دیوانه من هنوز گیج است/ گرچه مهربان است، پر از گناه است». دیوانگی او برای ایران اشتباه نیست. بلکه سرشار از عشق جاودانه به وطن است. بانوی 81 ساله با چشمانی پر از امید، یک هفته مانده به مرگش، یک هفته در وطنی که صدایش همیشه در آن جا خواهد ماند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *