آخرین مطالب

همکاران

حمله کیهان به نیکی کریمی، هومن سیدی، وحید جلیلوند ، کمال تبریزی؛ از آمدن روحانی با دمشان گردو می شکستند اما فیلم هایشان چرا سیاه و تلخ بود؟

کیهان نوشت: در جشنواره سی و سوم غذا هم مثل جشنواره سی و دوم (و البته جشنواره های قبل) بود و کاسه هم همین کاسه! هیچ فیلی به هوا نرفت و اتفاق خاصی نیفتاد که به اعتقاد اکثر منتقدان و هنرمندان و حتی مردم، هیچ چیز یک انحراف آشکار در میان آثار جشنواره فیلم فجر نبود. (در سی و سومین جشنواره فیلم فجر این فرصت را داشتم که از کاخ جشنواره و تئاتر برج میلاد دور باشم و فیلم های جشنواره را در سینماهای به اصطلاح مردمی با مردم تماشا کنم).

جشنواره فیلم فجر که باید ویترین سینمای ایران باشد (باید مظهر هنر انقلاب باشد، عرضه کن! سال‌ها است که امیدمان را قطع کرده‌ایم!) در واقع تصاویری را به نمایش می‌گذارد که اغلب نه به سینما مربوط می‌شوند و نه به سینما. ایران و جامعه ایرانی ها و هنوز هم این دروغ بزرگ را حمل می کنند که «سینمای ایران» هستند!
در حالی که اولاً آنچه که در سی و سومین جشنواره فیلم فجر (مانند سال گذشته و سال های قبل) به شدت آسیب دیده ساختار بسیار ضعیف و زیر خط فقر استاندارد سینمایی اکثر فیلم های رقابتی سینمای ایران بود که اساساً مقدس جشنواره را خدشه دار کردند. انگار این جماعت اساساً با ساختار و ریتم و بیان سینمایی بیگانه بود!

فیلم هایی چون «اعترافات ذهن خطرناک من» (هومن سیدی)، «بهمن» (مرتضی فرشباف)، «دوران عاشقی» (علیرضا رئیسیان)، «شکاف» (کیارش اسدی زاده)،
«شیفت شب» (نیکی کریمی)، «طعم شیرین خیال» (کمال تبریزی)، «عصر یخبندان» (مصطفی کیایی)، «مرگ ماهی» (روح الله حجازی)، «کوچه بی نام» (هاتف علیمردانی)، “چهارشنبه 19 اردیبهشت” (وحید جلیلوند)، “در دنیای تو ساعت چند است؟”
(صافی یزدانیان)، «دو» (سهیلا گلستانی)، «ناهید» (آیدا پهننده) و…

تصاویر و عکس های خسته کننده و خواب آور، تیپ های فوق العاده کلیشه ای، بدون شناسنامه و هویت، شبه داستان های لنگ و لنگ، شوخی های آبکی و بد، حتی اشتباهات فاحش در کارگردانی، فیلمنامه و تدوین و… کارهای آماتوری Super 8 نیز کمتر بودند.

به همین دلیل اکثر فیلم های ذکر شده اساساً توانایی نقد و تحلیل را نداشتند چه برسد به اینکه در مورد محتوایشان صحبت کنند! در اینجا باید معدود فیلم هایی مانند «روباه» و «مزار شریف» و «تا اماند احمد» و «من دیگو مارادونا هستم» و غیره را از هم جدا کنیم. از استانداردهای ساختاری استفاده شد و البته فیلم ارزشمند و تحسین برانگیز مجید مجیدی درباره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که اساسا نه ربطی به جشنواره فیلم فجر داشت و نه حتی به سینمای ایران.
امید کجا رفت؟ چند کیلو شادی و خوشحالی؟

ناگفته نماند که در بیشتر آثار این جشنواره همچنان ناامیدی و ناامیدی و فداکاری و روان پریشی و طمع و شارلاتانیسم زندگی و بازی وجود دارد.
خانواده های پریشان و سرگیجه آور و به هم ریخته و خرابه های بدبختی ها و روزهای سیاه
و نشان دادن مصرف و استعمال انواع مواد مخدر، اوردوز، بیکاری، عصبانیت، فراموشی، خودکشی و… و در نهایت خیانت، روابط نامشروع، مثلثی، مربعی و ذوزنقه ای و … که پس از هیاهوی آن در دهه 30 فجر جشنواره فیلم باز هم سینمای ایران به ویژه جشنواره فیلم فجر جای خود را باز کرده بود. اینها مجموعه ای از تصاویری بود که در بین فیلم های سی و سومین جشنواره فیلم فجر (مانند جشنواره سی و دوم) دیده می شد و نشانه های کمی از امید، عزم، مبارزه، شادی و شادی در آن دیده می شد.

به راستی چه بر سر آن همه شعر و شعار و هیاهویی که در سال 92 در سی و دومین جشنواره فیلم فجر و قبل و بعد از آن در رسانه های مختلف شاهد بودیم که عده ای از سینماگران با دم گردو شکستند و سروصدای شادی به راه انداختند که «دوره رنج است». و سختی گذشت و اکنون زمان شکوفایی سینمای ایران فرا رسیده است و می بینید که در طول سال آینده (یعنی سال 1392 که در جشنواره سی و سوم شاهد آن بودیم) این سینما همان کاری را که در این مدت انجام داد انجام خواهد داد. جشنواره و دیگر جشنواره های قبلی و بعد از آن هیچ رکوردی نبود»؟!
چه شد که این همه شعار و سخنان تبلیغاتی برخی سینماگران در اطلاعیه های مختلف جشنواره و همچنین در مصاحبه ها و گفت وگوهایی که حکایت از امید و شادی و فضای جدید کار و فعالیت در عرصه سینما داشت؟! چیزی که اساساً در دست این دوستان بود، یعنی محصولات به اصطلاح سینمایی شان، کمتر دیده شد و به چشم آمد! و حتی کسانی که گویا جایزه خود را به رئیس جمهور تقدیم کردند، اساساً به دعوت وی برای به تصویر کشیدن فضایی پر از امید و شادی پاسخ مثبت ندادند و با ترسیم فضاهای تلخ و پایان های ناامیدکننده و ناامیدکننده، تفاوت چندانی با فیلم های این فیلم ندارند. سال قبل و قبل از آن و قبل از آن نرفته بود و شاید تلخ و غمگینتر و سیاه جلوه اش کردند!!

صفر را با صفر جایگزین کردند!

سوال مهم اینجاست که آیا نتیجه این همه تلاش مدیریت سینمای دولت یازدهم با آن همه شعر و شعار و هیاهو و … بوده است؟ در یک ارزیابی منصفانه آیا واقعا این دوستان می توانند به عملکرد خود در این یک سال نمره بدهند؟ به راستی تفاوت سینمایی که این همه شعار می دادند با آنچه قبل از آنها و دوره های قبل نمایش داده می شد چه بود؟ کدام نشاط و شور و نشاط به این سینما بازگشت؟ دستاورد آنها همان تصاویر پوچ و احمقانه یک شبه فیلم به نام “تاکسی” بود که اگر توهین های بد و نادرست آن به جامعه ایرانی نبود، در جشنواره برلین و حتی هویج برای آن خرد نمی کردند. در بورکینافاسو!
لطفا بهانه های بی انصافی، زمین چمن، بازیکنان دو کارته، وسعت دروازه، وزن توپ و … را بهانه نکنید.
آیا واقعاً نمی شد در سال 92 و در اوج شعر و شعار، به فکر طرح های اساسی و ایده های نو و نیروهای کارآمد بودند تا فقط هوای تازه در این سینما جاری شود؟ چگونه می شد با همان نیروها و عواملی که سال ها در این سینما امتحان پس داده اند، طرحی نو ارائه کرد (و در واقع بحرانی که سال ها گریبان سینمای ایران را گرفته بود، حاصل تلاش و کوشش بود. همین دوستان!) و کار بزرگی کردند؟!
متاسفانه مدیریت سینمای ایران در ادوار مختلف مانند یک تیم فوتبال عمل کرده است که در نیمه اول بازی چند بازیکن خود را به دلیل ناکارآمدی چند بازیکن خود (مثلا به ثمر رساندن گل به خودی یا ضعف دفاعی یا خط میانی) تعویض کرده است. و حمله ناهماهنگ). گروهی دیگر در نیمه دوم دوباره وارد آنها می شوند و این چرخه را ادامه می دهند!! آیا واقعاً با چنین استراتژی هایی می توان انتظار نتیجه خوبی داشت؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *