برنامه های تلویزیونی در جنگ شش روزه هنوز در حال یافتن رویکردها و سیاست گذاری خود بودند ، با برنامه ای به نام “لاله” برای استفاده از تمام تلاش های خود برای یافتن قربانیان یک روزه جنگ شش روزه در وسط عزاداری خود و آوردن آن به قاب تلویزیون. برای این خانواده های عزیز مهم نبود که این کار را انجام دهند. همه با هر موقعیت و از هر سن و سن و سن و سال به برنامه آمدند و در مقابل راهله امینیان نشستند و گفتند که عزیزی پر از جنگ تحمیل شده است. از شهدای دفاعی و افرادی که در وسط میدان به چهره هایی رفتند که هرگز فکر نمی کردند موشک ها به یکباره آواره شده اند. پسر نوجوان که برای آزادی پدرش از زندان اوین بیرون رفت و دیگر برنگشت ، یا خانواده هایی که یک شب خوابیدند و نیمه شب زیر موشک ها رفتند. آنها در این ماه به میزبانی برنامه لاله و راهل امینیان برگزار شده اند و اکنون آمینیایی ها از این روایت های دردناک می گویند.
ما مکالمه خود را با رحله امینیان می خوانیم:
*این روزها شما برنامه لاله ای را در مورد آنتن دارید ، که تنها برنامه تلویزیونی است که فقط به خانواده های شهدا و قربانیان جنگ 6 روزه می رود تا آنها را برای مخاطبان شناسایی کند. این برنامه به خود شما چگونه بود؟
سال گذشته ، در جنگ با اسرائیل با لبنان ، من علاقه مند شدم روایتی از مقاومت زنانه داشته باشم زیرا معتقدم جنگ ها معمولاً روایات مردانه دارند و در این روایات ، بسیاری از وقایع مهم توسط زنان نادیده گرفته می شدند. به همین دلیل ، من تصمیم گرفتم روایتی زنانه از جبهه مقاومت ارائه دهم. این تصمیم سخت و خطرناک بود ، زیرا من قبل از آتش بس به بیروت رفتم و با زنان جبهه مقاومت در منطقه زاهیا صحبت کردم. زنانی که همسر ، مادر ، خواهر یا دختر بودند. هدف من شنیدن صدای زنان در این جنگ بود.
حالا این در کشور خودم اتفاق افتاد و فکر کردم روایت زنانه در طول پنج روز جنگ کجاست؟ من در تهران بودم و نگران این بودم که چگونه می توان این روایت زنانه را منتقل کرد؟ در فضای مجازی ، من سعی کردم این روایت را تا حد ممکن منعکس کنم ، اگرچه با محدودیت هایی مانند دسترسی کم به داده ها و شرایط خاص جنگ روبرو شدم.
*چرا تصمیم گرفتید در تهران بمانید ، پیشنهادی برای ترک تهران داشتید؟
بله بیش از حد حقیقت این است که احساس می کردم در خانه و خانه ام امنیت بیشتری دارم ، حتی با بمب و موشک. از طرف دیگر ، از من سؤال شد که چه مدت باید شهر و زندگی خود را ترک کنم؟ ما اسرائیل را به عنوان یک رژیم جنگجو می شناسیم و می دانم که اگر جنگ را شروع کند ، به راحتی از مواضع آن کوتاه نمی شود. حتی امروز ، من معتقدم که ما در آتش بس نیستیم ، اما در زمان جنگ هستیم. طرف دیگر غیرقابل پیش بینی است و همین باعث شد من در تهران بمانم. در روزهای پایانی جنگ ، قبل از بحث در مورد آتش بس ، مدیر گروه تاریخ شبکه با من تماس گرفت و گفت که وی قصد دارد روایتی را آغاز کند که با خانواده های شهدای اخیر صحبت کند. اگرچه من در شبکه فعال بودم و به مجوزهای اداری احتیاج داشتم ، اما در همان زمان پذیرفتم و گفتم که شما توسط آقای علی فورندی ، مدیر شبکه سه ، که در حال حاضر موافقت کرده بود اجازه داده اید و گفت که باید در رسانه ها انجام شود و کل روند تا زمان ضبط برنامه طول کشید.
یعنی در اوج جنگ و هنگامی که خانواده های شهدا در مراسم تشییع جنازه و عزاداری شرکت کردند ، شروع به ضبط کردیم. برنامه جمعه در روز شنبه ضبط و پخش شد. این شرایط بسیار خاص بود ، زیرا برنامه های تولیدی معمولاً برنامه های قبل از تولید طولانی تر دارند. هماهنگی با خانواده ها در اوج فاجعه کار بسیار دشواری بود ، اما ما اعتماد داشتیم. در اولین ضبط دوستان در اتاق ضبط ، ما می خواستیم برای شهدا بخوانیم. من فکر می کنم خود شهدا دست ما را برای همکاری با خانواده های خود گرفت.
*اجرای برنامه و گفتگوی فوری با این افراد چقدر به چالش کشیده شده است؟
برای من بسیار دشوار بود که بنشینم و با خانواده ای صحبت کنم که تمام درد ، زخم و دلتنگی آنها بود. من یک فرد نسبتاً احساسی هستم. من معتقدم که مجری حق ندارد احساسات خود را بر روی آنتن بیان کند ، اما در این برنامه بعضی اوقات هیچ کنترلی بر خودم نداشتم و اساساً مبتنی بر تبادل همدردی بودم. زیرا آنچه من می توانم به عنوان یک هموطن در این برنامه انجام دهم شنیدن و همدردی با آنها بود.
به همین دلیل من به همکارانم – تهیه کننده و همه دوستان – گفتم که در این برنامه همدردی و همدردی خواهم کرد. خوشبختانه همه دست من را به طور کامل قرار دادند و گفتند که این برنامه از صفر تا صد با من بوده است. البته ما یک ویرایشگر داریم ، اما ویرایشگر ما بیشتر در مورد موضوع و میهمانان است. در حقیقت ، کل فرایند ضبط و کار مجری کاملاً مسئول آن است. متشکرم که این آزادی را به من دادید ، اگرچه مسئولیت من سنگین تر شد. مجبور شدم در حال حاضر مکالمات را بشنوم ، برنامه را از قلب مدیریت کنم و احساساتم را کنترل کنم.
*گاهی اوقات این روزها او درباره خانواده ای از قربانیان یا تصاویر و فیلم هایی که از انفجارها پخش می شدند ، می شنیدند. چه مقدار از این روایت های مستقیم خانواده ها می توانند مخاطب را آگاه کنند؟
ما موضوعات عجیب و دردناک داشتیم. قلب من در این برنامه بارها سوخته است. طیف های مختلف مردم ، نه تنها مذهبی و مؤمن ، بلکه حتی افراد مختلف نیز بازخورد داده اند و می گویند “ما با افراد شما گریه کردیم.” تمام آنچه که من سعی می کنم برای مخاطبی که ممکن است هنوز شک داشته باشم ، روشن کنم. به عنوان مثال ، یکی از شبها موضوع ما بود ، پسری که برای آزادی پدرش برای پدرش در زندان به اوین رفته بود و درست هنگامی که زندان اوین به شهادت رسید ، به شهادت رسید. ما با والدین این شهید صحبت کردیم. البته ، ما همچنین با خانواده های شهدای نظامی صحبت می کنیم ، زیرا آنها هموطنان ما هستند و وظیفه ما این است که به آنها احترام بگذاریم. اما با حضور خانواده های شهدای غیرنظامی ، شک و تردید برخی از افراد که فکر می کنند فقط ارتش به شهادت رسیده اند. البته ، من با این ایده که کسانی که نظامی بودند ، به هر حال فداکاری های بیشتری انجام دادند و زندگی خود را برای دفاع از ما گرفتند.
این برنامه همه اینها را پشت سر گذاشته و ثروت خوبی داشته است. به عنوان کسی که به مدت پنج سال در رسانه های ملی کار کرده است و در برنامه های پرشور بوده است ، دیدن این استقبال از یک برنامه نوظهور واقعاً شگفت آور است.
*آیا در مورد این شبهات بازخورد داده اید؟
نه ، اما در نظرات در صفحه مجازی من ، آنها نظرات خود را می نویسند ، به عنوان مثال ، یک روز دیدم که مخاطبی را نوشتم که یک پسر جوان بی گناه باید کشته شود؟ و این نشان می دهد که برخی شک و تردیدها برای برخی وجود داشته است ، و به هر حال ، این شبهات مشخص شده است ، و من برای من بسیار مهم بودم که در حل آنها و کمک به انسجام و همدلی جامعه شرکت کنم. این یک کار تیمی است و در تیمی که با آنها کار می کنم ، بزرگتر هستم. بقیه همکارانم همه جوان هستند و در اواخر دهه 1980 و 1980 به دنیا آمده اند. بسیار خوب است که جوانان در تولید این برنامه نقش دارند. این برنامه از نظر بصری قابل قبول است ، زیرا چنین برنامه ای باید هم از استانداردهای رسانه ای و هم زیبایی شناسی برخوردار باشد تا در نگاه اول مخاطبان را به خود جلب کند. من واقعاً از دیدن کیفیت کار برای این جوانان لذت می برم. این برای مدیر برنامه بسیار مهم است و برنامه فقط یک مکالمه دوربین ساده نیست.
*چقدر باید این روایات را بشنوید و مخاطبان را با این زندگی آشنا کنید؟
این افراد باید ادای احترام کنند و بیشتر شناخته شوند. یکی از خانواده های میهمانان خانواده شهدای ارتش بود که زندگی و همسرش را توصیف می کرد. شهید به مدت پنج سال نامزد شده بود و خانم منتظر بازنشستگی او بود. آنها قرار بود بعد از محرمانه و صفر پس از اشغال مشغول ازدواج کنند ، اما او به شهادت رسید. اگر این داستان ها گفته نشود ، واقعاً ناعادلانه است. این زوج زندگی عاشقانه داشتند. این خانم فقط گریه می کرد و می گفت ، “من نمی دانم چگونه با غیبت همسرم کنار بیایم.”
*آیا این مهمانی بود که زندگی برای شما عجیب یا مؤثر بود؟
ما چیزی داشتیم که من واقعاً نتوانستم در طول اجرا ادامه دهم و خودم برنامه را قطع کنم. این دختری بود که پدر خود را در سن شش سالگی از دست داد ، در سن هشت سالگی با پسری ازدواج کرد که زندگی او به مدت یک سال و نیم به حدی عاشقانه بود که فقط در کتاب و فیلم دیده می شد. بعد از گذشت یک سال و نیم زندگی پر از آرزو و عشق ، آقا به شهادت رسید. من واقعاً نتوانستم ادامه دهم و برش دهم. همسر شهید آمد و مرا بغل کرد و مرا آرام کرد. مورد دیگر یکی از شهدا بود که در کنار فرمانده به شهادت رسید. شهید یک پسر 5 ساله داشت (در کل دو فرزند داشت). این پسر واقعاً خون من را سوزاند و قلبم را سوزاند. در طول صحبت های او ، اشک اشک ریخت و این واقعاً مرا تحت تأثیر قرار داد. این روایات همچنین با Tasua و Ashura در هم تنیده بودند که هر یک از آنها برای من به عنوان تسبیح بود.
این پسر نوجوان چنان آهی کشیده بود که من در حین ضبط به او گفتم ، “محمد جواد ، چرا اینقدر آه می کشید” و وقتی به من گفتم “عمه” می خواستم بمیرم ، به شدت تحت تأثیر قرار گرفتم. او یک کودک خردمند و مهربان بود و در غم و اندوه پدرش می سوزد.
*شما سالها در رسانه ها بوده اید و ما اغلب نتوانسته ایم مردم را با این دردها ، قربانیان ، شهدا و قهرمانان در رسانه ها آشنا کنیم. به نظر شما رسانه ها اکنون باید چه کاری انجام دهند؟
من فکر می کنم این جنگ 6 روزه در تمام ابعاد آن سیلی به ما داده است که باید مراقب باشیم. همه در هر موقعیتی – در رسانه ها ، در مسائل نظامی و امنیتی یا در بین افراد عادی – باید بیشتر جمع شوند.
من معتقدم که در جنگ 6 روزه ، عملکرد رسانه ای ما نسبت به سالهای گذشته قوی تر بود ، اما ما هنوز کار نکردیم. در این سالها تحت تأثیر تعدد جامعه قرار گرفتیم و فقط یک طیف را دیدیم و کل کشور را ندیدیم. خدا را شکر که ما از آن وضعیت گذشتیم. یکی از نگرانی های جدی من این است که چقدر سعی در حفظ این همبستگی داریم. متأسفانه ، ما هرگز از مواضع قدردانی نکرده ایم و این ظلم و ستم کشور است. من معتقدم که برنامه ای مانند “لاله” با آوردن دامنه های مختلف زنان ، اولین قدم خوب را برداشته است. این اولین و تنها برنامه تولید شده در این زمینه از زمان آتش بس است. افتخار ما این است که ما روایت اول را گرفتیم و خداوند کمک کرد. این یک شروع عالی بود اما ما باید با سایر قسمت ها مقابله کنیم. ما هر دو شهید را می شناسیم ، خانواده های شهدای را می بینیم ، با قربانیان صحبت می کنند ، همدردی می کنند و آگاهی از جامعه را در مورد جنگ ترکیبی دشمن بالا می برند.
ما با ترکیبی مدرن از فناوری روبرو بودیم. مردم ما باید درک کنند که سربازان ما در برابر چه کسانی ایستاده اند. ما باید سطح جنگ را با مردم درک کنیم. من به عنوان کسی که فرزند رسانه است ، معتقدم که ما هنوز آن سیلی را به خوبی درک نکرده ایم. در حالی که امروز جهان با ابزارهای رسانه ای در حال حرکت است. به عنوان مثال ، به ترامپ مراجعه کنید ، من از این شخص متنفرم ، اما در رسانه ها ، سخنرانی معادل یک عملیات نظامی مؤثر است. چرا؟ زیرا او ابزار رسانه ای را می داند. البته ، من می دانم که بسیاری از رسانه ها در طول جنگ شش روزه شکل گرفته اند و این یک نعمت است.