آخرین مطالب

همکاران

18812677_456282618058155_9095976460677545984_n

بازگشت اختیاری افغان‌ها به وطنشان در «اکسدوس»/ ما که رفتیم، فکری به حال ایران کنید!

بهمن کیاروستامی ، پسر -در -لاو عباس کیارستامی ، خود یک کارگردان مشهور سینمای ایران است ، یکی از مستندهایی است که قصد دارد جیره بندی مداوم تولید خود را داشته باشد. وی در سال 1398 به این فیلم کشیده شد که اتفاقاً اکنون نگرانی زنده و ساری است.

Oxdus ، که به مهاجرت معکوس افغان ها در ایران می پردازد ، مستندی است که کارگردان بدون دخالت در اظهارات جلوی دوربین ، در رویداد زبان خود درگیر شده است.

تمام مشکلاتی که سالها بر افغان ها تحمیل شده است ، به ویژه جنگ و موضوع طالبان ، باعث شده است که مردم این سرزمین در دهه های اخیر امور زبانی و فرهنگی با ما داشته باشند و کشور آنها مجبور به مهاجرت به کشورهای همسایه از جمله ایران ، پاکستان ، ترکیه و حتی کشورهای اروپایی شد.

اما آیا کشورهای میزبان قادر به برآورده شدن نیاز به این اقلیت هستند؟

کادرهای بسته کارگردان برای ضبط نامه قلب

کیارستامی OXUS را بر اساس داستان قدیمی مهاجرت یهود انتخاب کرده است ، اما دوربین وی در یکی از مراکز سازماندهی و بازگشت افغان ها در مشهاد به داستان مجموعه ای از زندگی و حضور افغان ها در ایران باز می گردد. وی در مصاحبه ای با رسانه ها گفت: “عکس Riahi” مجموعه ای از عکس های افغان ها در لاواسان بود و در دهه 1980 ، نرم افزار مسنجر موبایل هنوز تقریباً غیرقابل انکار نبوده است ، آنها برای ساختن خانواده های خود به خانواده رفتند. وقتی برای رونمایی از کتاب “Riahi” به دانشگاه گوهارشاد کابل رفتم ، من با گروهی از اساتید در دانشگاه Allameh Tabatabai سفر می کردم. هنگامی که از افغانستان بازگشتیم ، ما نیز به شهر کوچک Golshahr در اطراف مشهاد رفتیم. جایی که به دلیل تعدد حضور افغانستان در شهر ، یک افغانستان کوچک است.

بازدید از گورستان Golshahr ، که تعداد زیادی از مهاجران افغانستان در نظر گرفته می شود ، همچنین منجر به انتشار کتاب عکس Golshahr شد. تحقیقات میدانی تا سال گذشته ، هنگامی که دلار در ایران در حال افزایش بود ، ادامه یافت. هنگامی که سیل مهاجرت معکوس به افغانستان آغاز شد. در همان زمان ، من به طور تصادفی در جاده خاوراران افتادم و با مرکز بازگشت امام رضا (ع) که مشغول تجربه ترین روزهای افغان ها برای بازگشت به کشورشان بود ، آشنا شدم. من تصمیم گرفتم وضعیت این مهاجران را شلیک کنم و درخواست خود را ارسال کردم در حالی که هیچ امیدی به انجام این کار نداشتم. “این مجوز پس از چند هفته پیگیری صادر شد و نتیجه آن فیلمی بود که نشان داده شد.”

اما دوربینی که موضوعات موجود در مرکز را ضبط می کند یکی از بهترین طرح بندی دوربین در فیلم های مستند است. کیارستامی به یک مرکز اداری آمده است. در جایی که کارمندان از آنها علت عزیمت افغان ها سؤال می کنند و باید پاسخ صحیح و مینیمالیستی را در اختیار کارمندان قرار دهند تا مجوز سفر را بدست آورند.

کیارستامی در اظهارات بیانیه ای ندارد. بیشتر افغان ها اعتراف می کنند که آنها برای کسب درآمد به ایران آمده اند و از این طریق خانواده های خود را در افغانستان تأمین می کنند. اما با کاهش ارزش ارز ایران ، دیگر کار در این کشور نیست.

کارگرانی که اثر انگشت و شناسه ندارند

در کشورها ، اقلیت های مهاجر همیشه ممکن است منفی دیده شوند. اما کیاروستامی در مستند خود در جهت مخالف شنا کرده است. وی توانسته است مشکلات عمیقی را که افغان ها در هنگام مهاجرت اجباری و زندگی در ایران تجربه می کنند ، فاش کند. کارگران افغان هنگام درخواست اثر انگشت دست خود را نشان می دهند. کار سخت ساخت و ساز هیچ اثر انگشت باقی نمانده است. کارفرمایان پول خود را پرداخت نمی کنند یا خیلی دیر و کمتر از مبلغ مورد نیاز پرداخت می کنند. برخی نمی دانند چند ساعت در روز ، و برخی حتی نمی دانند که چند سال دارند. کارگر زمان و مکان و زیر دنده فشارهای اقتصادی را ربوده است ، حتی دیگر قادر به گریه نیست. برخی می گویند ایران آنها را ناامید کرده است. آنها می گویند ما رفتیم اما به ایران فکر می کنیم. برخی می گویند ما فکر می کنیم ایران در وضعیت خوبی قرار دارد ، اما پول آن ارزش آن را ندارد و هزینه ای برای افغانستان که در اینجا ماند و کار نکرد ، هزینه ای نداشت.

57791843

اما این کل داستان نیست. در عین حال ، کیارستامی ، ضمن اجرای ویرایش هوشمندانه در این مستند ، به نوعی با یک فصل نامشهود است که مشکلات بی شماری افغان ها را ارائه می دهد. از جمله مشکلات پزشکی و بیماریهای شدید که یا برای معالجه به ایران می آیند و اغلب در ایران کار نمی کنند. موضوع روابط خانوادگی و ازدواج هایی که ثبت نام قانونی ندارند. سرنوشت زنان افغانستان و انتخاب پدر برای پسر بدون دیدن دختر و پسر و اعتیاد یکدیگر.

آیا مهاجرت به ایرانیان به ایرانیان گسترش می یابد؟

اکسیدوس از درد خانه اجباری و بی خانمانی و خوابیدن در سرزمین یک کشور بیگانه می گوید. انتظاراتی که در اشک و زخم ها خشک شده است که هیچ پانسمان نمی تواند آن را بپوشاند.

اما آیا می توان این سرنوشت را منتقل کرد؟ یک پسر افغان ، که تحت پوشش یک برنامه دلار است ، می گوید که ارزش ارز ایران کاهش یافته است و دیگر یک کارگر را در کشور خرج نمی کند. این کاهش ارزش ارز از سال 1398 ، که تا به امروز تولید شده است ، در سال 1404 رو به کاهش است. این روزها ، ایرانیان حقوق کشور همسایه را یک رقم می دانند. همه چیز از قیمت نان و گوشت گرفته تا خدمات مدرسه برای کودکان با دلار حساب می کند و آنها نمی دانند که آیا غذایی که روی میز دارند قادر به تولید همان کیفیت و کمیت هستند.

همان افغانی هایی که برای آن کار می کنند می گویند که در کشورشان به مراتب بهتر است. آنها می گویند درک رویایی آنها از ایران شکسته است. گفته می شود که اگر آنها متحد باشند و سایر قومیت های این کشور یک مکان افتخار نیستند ، افغانی که جنگ را دیده است می تواند نجات یابد.

شاید Oxdus زنگ ای باشد که سرنوشتی که چهره های جوانان افغانستان در مقابل دوربین روایت می کند ، مدتی تکرار می شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *