چگونه روز خود را شروع کردید؟ با صدای ساعت؟ کمی بیشتر در رختخواب ماندید یا بلافاصله از خواب بیدار شدید؟ ورزش صبحگاهی؟ دوش گرفتن؟ صبحانه؟ شاید شما از همه اینها غافل شده اید و مستقیم به کار رفته اید. احتمالاً هزاران یا حتی میلیون ها راه برای شروع امروز وجود داشته است. اما آیا می توانید به کسی ثابت کنید که هر یک از این موارد واقعاً اتفاق افتاده است؟ آیا می توانید ثابت کنید که اصلاً واقعی هستید؟ یا دیگران؟
برای بسیاری از ما ، این سوال بی معنی به نظر می رسد. البته من واقعی هستم! البته جهان واقعی است! و از نظر عملکردی ، این ممکن است تمام عمق ما برای مقابله با آن باشد. اما چگونه واقعاً می دانیم؟ چگونه از واقعی بودن به جز خودمان مطمئن هستیم؟ بیایید کمی عمیق تر شویم و ببینیم چه نتیجه ای کسب می کنیم.
بخش 1: واقعیت چیست؟ آیا می توان به حواس اعتماد کرد؟
بسیاری از ما بدیهی می دانیم که آنچه می بینیم ، احساس می کنیم ، می شنویم ، می شنویم و بو می کنیم ، “واقعیت” است. در عمل ، ما باید از این طریق زندگی کنیم. جامعه فقط زمانی کار می کند که همه ما قبول داریم که واقعاً اینجا هستیم و کارها را انجام می دهیم. اما فقط برای اینکه به طور ضمنی در مورد چیزی توافق کنند ، آن را به حقیقت تبدیل نمی کند.
آیا تا به حال رویایی دیده اید که کاملاً واقعی به نظر برسد؟ آیا تا به حال چیزی از گوشه چشم دیده اید که واقعاً آنجا نبود؟ واقعیت این است که راه های ساده بسیاری برای فریب دادن تقریباً همه حواس ما وجود دارد تا به چیزی غیر واقعی اعتقاد داشته باشیم. جادوگران این کار را دائماً انجام می دهند. خطاهای بصری باعث می شود که چیزی را باور کنید در حالی که حقیقت چیز دیگری است.
افرادی که یکی از اعضای بدن خود را از دست داده اند ، هنوز هم به لطف سندرم اندام فانتوم احساس می کنند. شرایط روانی و داروهای بی شماری می تواند باعث توهم بصری و سمعی و بصری شود که از واقعیت قابل تشخیص نیستند. وضعیتی مانند “حسی” می تواند باعث شود نوعی ورودی حسی توسط یک حسی کاملاً متفاوت درک شود. به عنوان مثال ، با گوش دادن به موسیقی ، مشکل را ببینید یا با دیدن چیزی چیزی را ببینید. به عبارت دیگر ، روش های بی شماری برای تغییر جهان که شما تجربه می کنید به گونه ای وجود دارد که دیگران به هیچ وجه آن را نمی دانند. اما برای شما ، کاملاً واقعی به نظر می رسد.
روانپزشکان دریافتند که مردم تمایل دارند واقعیت ذهنی خود را بالاتر از واقعیت عینی اطرافیان ، حتی با شواهد مستقل ، باور کنند. این قدرت خودآگاهی شماست. اگر چیزی حقیقت را می دانید ، چرا باید با یک شخص خارجی موافق باشید که می گوید درست نیست؟
سندرم اندام خیالی
تصور کنید که با پیراهن آبی بیرون می روید. شخصی شما را متوقف می کند و پیراهن طلایی شما را تعریف می کند. شما فکر می کنید دیوانه است. شما پیراهن طلایی نپوشیده اید ، آبی پوشیده اید. او مخالف است. او در آنجا ایستاده و به شما نگاه می کند و به وضوح می بیند که پیراهن طلایی است. این پوچ به نظر می رسد ، اما وقتی تصویر اینترنت ویروسی شد ، بحث داغ را برانگیخت. برخی آن را سفید و طلایی می دیدند و برخی دیگر آبی و سیاه بودند. واقعیت این است که برای اکثر مردم ، ادراک همان واقعیت است. و شما نمی توانید به درک خود شک کنید ، زیرا برای شما آشکار است. (در واقعیت ، آبی و سیاه بود ، اما افرادی که فکر می کردند این عکس در سایه گرفته شده است ، بیش از حد در ذهن خود اصلاح شده و نتیجه گرفتند که این سفید و طلایی است). حواس ما فیلترهایی هستند که به راحتی می توانند تفسیرهای مختلفی را فریب دهند یا ارائه دهند.
بخش 2: فرضیه شبیه سازی: آیا ما در یک ماتریس زندگی می کنیم؟
یکی از جذاب ترین و شاید نگران کننده ترین در بین تئوری های مختلف درباره دنیای واقعی یا غیرواقعی “هیپوتس های شبیه سازی” است.
اگر کسی در حال حاضر از شما سؤال کند ، احتمال شبیه سازی در جهان چیست؟ به گفته برخی از کارشناسان ، این احتمال در حال حاضر حدود 1.5 است. و اگر فناوری ما به جایی برسد که بتوانیم آگاهی مصنوعی ایجاد کنیم ، احتمال ساخت ما تغییر خواهد کرد. این فکر چقدر مضطرب می شود؟ تمام وجود شما به پرتاب سکه بستگی دارد.
یک چیز در اینجا ارزش یادآوری دارد ، به خصوص اگر احساس ترس دارید که ممکن است در دنیای شبیه سازی شده شبیه سازی شوید: واقعیت هنوز اتفاق می افتد
اژدهای مشهور Akhtar Tyson Neil Dragon Tyson گفته است که مخالفت با این امکان بسیار دشوار است. برای تأیید این ایده ، او می خواهد ما قدرت محاسباتی امروز و تکامل آن را با گذشت زمان در نظر بگیریم. نحوه ساخت دنیای وسیع مانند Minecraft یا Sims Today در رایانه ، یا برنامه های به ظاهر هوشمندانه مانند مدل های بزرگ زبان و چتپ. حال تصور کنید که رایانه ها در 2 یا 5 سال آینده چه خواهند بود. تصور کنید که آنها چقدر قدرتمند خواهند بود و دنیای آنها چقدر واقع بینانه هستند. سپس تصور کنید که می توانید یک شخص مجازی را برنامه ریزی کرده و چیزی واقعی بسازید. حال تصور کنید که شما شخص مجازی هستید. اگر همه اینها یک برنامه بود ، چگونه می توانید تفاوت را درک کنید؟
Sims را بازی کنید
او حتی گیج کننده تر ، او پیشنهاد می کند که یکی از افراد شبیه سازی شده ممکن است کامپیوتر را در دنیای شبیه سازی شده خود اختراع کند. سپس ، با پیشرفت فناوری خود ، آنها ممکن است دنیای شبیه سازی شده خود را در داخل شبیه سازی بسازند. این می تواند با هزاران ، میلیون ها یا بی نهایت جهان شبیه سازی شده که در شبیه سازی های جدید ساخته می شود ادامه یابد. او می گوید ، اگر این را در نظر بگیرید ، چقدر احتمال دارد که در همان دنیای اصلی و “واقعی واقعی” باشید؟ از نظر آماری ، این بسیار کم است. از نظر آماری ، ما احتمالاً همه ما تظاهر می کنیم. ما برنامه هایی هستیم که شبیه سازی را همانطور که الگوریتم دیکته کرده است اجرا می کنیم. ما فقط یک اراده آزاد داریم زیرا فکر می کنیم داریم ، زیرا برای فکر دیگری برنامه ریزی نشده ایم.
یکی از ترسناک ترین جنبه های تئوری شبیه سازی این است که با سطح دانش و فناوری فعلی ، ما راهی برای اثبات یا رد آن نداریم.
بخش 2: دکارت و سنگ بنای یقین: “فکر می کنم ، پس من هستم”
در حالی که تئوری شبیه سازی نسبتاً جدید است و به چند دهه اخیر باز می گردد ، بسیار قدیمی تر است که واقعیت را زیر سوال ببریم. فیلسوف بزرگ ، رنه دکارت ، به عنوان معروف “تفکر ، من هستم” معروف است (Cogito ، Ergo Sum). این تأیید واقعیت بود ، اما به ویژه تأیید واقعیت دکارت بود. این بدان معنی است که او مطمئن بود که وجود دارد. شما از نظر فنی نمی توانید مطمئن باشید که دکارت وجود داشته است. شما نمی توانید مطمئن باشید که کسی جز خودتان نیست. از آنجا که تنها چیزی که هر یک از ما واقعاً می دانیم این است که در ذهن خودمان اتفاق می افتد. همانطور که دیدیم ، هر چیزی که از خارج ما حاصل شود ، به طور بالقوه تحریف یا فریبنده است.
دکارت سعی کرد به هسته ای که ما چیزی را می شناسیم برسد و این بر اساس ایده شک باشد. این که همه چیز در خارج از خود باید مورد تردید قرار گیرد ، به جز آنچه در شک است. باید چیزی باشد که به همه چیز شک کند ، و این “من” در “فکر می کنم ، پس من” بود.
شایان ذکر است که حتی به درک درونی خود شما نیز نمی توان کاملاً اعتماد کرد. بیماری روانی یا اثرات شیمیایی به راحتی می تواند باعث شود فکر کنید ناپلئون بناپارت هستید ، نه کسی که واقعاً هستید. یا شاید شما واقعاً ناپلئون باشید و بقیه ما از تصور غلط رنج می بریم. بنابراین ، “من فکر می کنم ، بنابراین من” هنوز هم برای شما صدق می کند ، اما شما چه کسی هستید ، ممکن است هنوز بحثی داشته باشد.
سرانجام ، نتیجه گیری دکارت اساساً منطقی تر بود که باور کنیم همه چیز در دنیای واقعی است ، زیرا آسان تر است. اما دیگر فیلسوفان این ایده را عمیق تر کرده اند. مشکل این است که مقابله با علمی بسیار دشوار است. به عنوان یک تمرین فلسفی ، مشکلی وجود ندارد. اما از نظر علم تجربی ، اگر بپذیریم که علم در این واقعیت خود را به قوانین یک واقعیت کاذب احتمالی می پردازد ، اثبات یک واقعیت دشوار دشوار است.
بخش 2: علم در جستجوی واقعیت: به دنیای کوانتومی نگاهی بیندازید
حال اگر در وسط یک بحران قرار نگیرید ، از خود می پرسید که چگونه دنیای واقعی را می شناسیم؟ نمی توان به سادگی اعتراف کرد که این نادان است ، اینطور نیست؟ باید چیز دیگری وجود داشته باشد. و مطمئن باشید ، بسیاری از افراد از ذهن خود استفاده کرده اند تا ثابت کنند که شما واقعی هستید ، گربه شما واقعی است ، تهران واقعی است ، پیدا کنید
آزمایشات برای اثبات واقعیت واقعیت انجام شده است. این یک جمله عجیب است ، اما این هسته اصلی است. در اصل ، اگر نمی توانید به برداشت های خود اعتماد کنید ، چگونه چیزی را در خارج از خود تعیین می کنید؟ شما باید کاری انجام دهید که برای رسیدن به نتیجه به حواس شما اعتماد نکند. نتیجه منطقی برای اکثر ما این است که این یک میل غیرممکن است.
اما فیزیک کوانتومی دریچه های عجیب و غریب را برای این معما باز کرده است. در یک آزمایش ، محققان مکانیک کوانتومی را آزمایش کردند که نشان می دهد واقعیت تا زمانی که مشاهده نشود ، واقعاً وجود ندارد. یکی از مشهورترین نمونه ها “گربه شرودینگر” است: شما نمی دانید که گربه زنده یا مرده است تا زمانی که به داخل جعبه نگاه نکنید. نمونه های دیگری در فیزیک وجود دارد ، به خصوص وقتی که شما نمی توانید مکان دقیق یک ذره را تا زمانی که واقعاً آن را ببینید ، بگویید. در آن آزمایش خاص ، تیم اساساً (طبق تفسیر آنها) ثابت كرد كه واقعیت بدون توجه به كسی كه مشاهده می كند ، یكسان است ، بنابراین آنها آن را عینی یا “واقعی” كردند.
با این حال ، آزمایش دیگری که توسط محققان چینی انجام شده است “کوانتومی Encangle” را انجام داده و نشان داد که واقعیت تا زمانی که به دنبال آن باشید ، واقعاً وجود ندارد! در مکانیک کوانتومی ، ذرات فقط در یک مورد خاص وقتی آنها را می بینید. قبل از مشاهده ، آنها اساساً در حالت های مختلف قرار دارند. محققان با استفاده از Tangle برای مشاهده دو ذره ملموس (دو ذره که به هم پیوسته اند ، حتی در فواصل بزرگ) ، دریافتند که این ویژگی های مرئی وجود ندارد تا اینکه واقعاً آنها را ببینید. نتیجه این است که واقعیت وقتی به آن نگاه می کنیم. این قطعاً نتیجه بهتری از عدم واقعیت است.
دوست Wigner یکی دیگر از آزمایشات فکری غیرمعمول است که به ایده واقعیت می پردازد. در این آزمایش ، دوست Vigner دانشمند آزمایشگاه است. او ذره ای را مشاهده می کند و آن را دیده است (آنچه قبلاً گفتیم ، به طوری که مشاهده نشد ، نمی توان شناخته شد). اما او آن را دیده است ، بنابراین او می داند. او این ذره را در حالت چرخش بالا مشاهده کرده است. Vigner خارج از آزمایشگاه است. Vigner نمی داند چه اتفاقی در طول آزمون افتاده است. اما او می تواند از نظر ریاضی به این ایده تأیید کند که این ذرات در حالت نامشخص قرار دارد (می تواند چرخش یا اسپین-شرق باشد). و از نظر علمی ، او درست می گوید ، حتی اگر دوستش حق داشته باشد که بداند چرخش بالا واقعی است!
لقب کوانتومی
در این آزمایش فکری ، هر دو نفر دیدگاه متفاوتی از واقعیت دارند و هر دو همزمان با درک ما صادق هستند. نتیجه؟ شاید این واقعیت ذهنی باشد ، یا شاید عینی باشد ، و ما قطعات پازل را برای درک کامل آن از دست داده ایم.
بخش 2: پذیرش عدم اطمینان: زندگی در “واقعیت” ما
یک چیز در اینجا ارزش به یاد آوردن دارد ، به خصوص اگر احساس ترس دارید که ممکن است در دنیای شبیه سازی شده یک فرد شبیه سازی شده باشید: واقعیت هنوز اتفاق می افتد. شما به احتمال زیاد زندگی طولانی و کامل را تجربه خواهید کرد. شما هزاران کار را انجام خواهید داد و با هزاران نفر ملاقات خواهید کرد. شما غذاهای جالب خواهید خورد ، عاشق خواهید شد. ممکن است سفر کنید. روزهای خوب و روزهای بدی خواهید داشت.
حتی اگر هیچ یک از این معانی که شما کلمه “واقعی” را در ذهن دارید ، مهم است؟ در پایان روز ، اگر تمام زندگی خود را زندگی می کنید و این فقط یک شبیه سازی است ، آیا به همان اندازه واقعی نیست که شما نیاز دارید؟ فقط چیزی برای فکر کردن
معما واقعیت هرگز ممکن است کاملاً برطرف نشود. شاید ما در یک شبیه سازی پیچیده زندگی کنیم ، شاید جهان محصول ادراک جمعی ما باشد ، یا شاید واقعیت دقیقاً همان چیزی باشد که به نظر می رسد ، اما حواس و ابزارهای ما برای درک کامل آن کافی نیست. آنچه مهم است تجربه زندگی ما است. عشق ، غم ، یادگیری و ارتباط ما. به جای تلاش برای اثبات واقعیت بیرونی ، بهتر است روی واقعی سازی تجربه درونی خودمان تمرکز کنیم.