آخرین مطالب

همکاران

از بازی‌نکردن در بعضی کارها خوشحالم

از بازی‌نکردن در بعضی کارها خوشحالم

پورفرج از آن دست بازیگرانی است که نه با جنجال های رسانه ای، بلکه با انتخاب های دقیق و تلاش برای ارائه بازی های متفاوت و شخصی مسیر حرفه ای خود را پیش برده است. او در سال های اخیر در پروژه های متعددی چون «مغزهای کوچک زنگ زده»، «بیبدن»، «مغز استخوان»، «زالاوا» و… حضور داشته است و هر بار چه در نقش های کوتاه و چه در نقش های محوری توانسته نظر برخی از مخاطبان و منتقدان را به خود جلب کند؛ در این پروژه ها نیز در سال 1385 به عنوان یکی از پروژه های این مجموعه حضور پیدا کرده است. نه به دلیل اغراق یا تیپ سازی های تکراری، بلکه به دلیل رویکرد خاصی که در بازیگری دنبال می کند. تمرکز بر جزئیات رفتاری، کنترل احساسات و تلاش برای ارائه نمایش‌های آرام اما تاثیرگذار.

مدل بازی نوید پورفرج از چند جهت قابل تحلیل است. اولین ویژگی نحوه مواجهه او با نقش است. او معمولاً به جای نمایش مستقیم احساسات بر انتقال ناخودآگاه و تدریجی احساسات تکیه می کند. این سبک نوعی ریاضت در بازیگری است; جایی که بازیگر سعی نمی کند صحنه را با انرژی اغراق آمیز یا نمایشگری تصاحب کند، بلکه در عوض اجازه می دهد که محیط، روابط و سکوت بخش مهمی از روایت شخصیت را هدایت کند. این ویژگی باعث شده نقش های او حتی اگر لحظات انفجاری داشته باشند، دارای نوعی منطق درونی باشند.

دومین محور در کارنامه او قابلیت استفاده در فضاهای مختلف است. پورفرج از نظر طیف جنسیتی نقش ها در محدوده خاصی باقی نماند. در برخی آثار چهره ای آرام، کم حرف یا خنثی دارد و در برخی دیگر از این سو به سمت نقش به سمت تنش، تقابل یا موقعیت های پیچیده اخلاقی رفته است. اما وجه مشترک حضور او در این پروژه ها پرهیز از اغراق بازی و تاکید بر «کنترل» است; کنترلی که به او این امکان را می داد که به حد وسط وفادار بماند و حتی در نقش هایی که به طور بالقوه می توانست بیشتر احساسی یا بیرونی باشد تعادل برقرار کند.

از دیگر ویژگی های او درک دقیق فضا و لحن کارگردان است. پورفرج از آن دست بازیگرانی است که سبک کارگردانی اش تاثیر آشکاری در بازی او دارد. او از یک سو توانایی همراهی با فضایی واقع گرایانه مانند «بیبدن» را دارد و از سوی دیگر می تواند مانند «مغزهای کوچک زنگ زده» خود را با دنیای پرتنش و پرفراز و نشیب وفق دهد. این بدان معناست که او نه تنها به نقش، بلکه به دنیای کار نیز حساس است. بازیگری که می داند نقش جزئی از یک کل بزرگتر است و باید رابطه اش را با آن کل پیدا کند.

در نقش هایی که حضور پررنگ تری داشت، توانایی او در ایجاد ریتم خاص خود را می توان دید. او معمولاً ریتمی متفاوت از جریان صحنه انتخاب می کند. ریتمی که حضور او را احساس می کند و مخاطب با شخصیت کنار می آید. این ریتمیک سازی آگاهانه به بازیگری او هویت می بخشد و به شخصیت هایی که بازی می کند اجازه می دهد حتی در روایت های شلوغ نیز برجسته شوند.

از طرفی به نظر می رسد در انتخاب نقش هایی که امکان خلق جزئیات رفتاری را فراهم می کند، دقت زیادی به خرج می دهد. او بازیگری نیست که بر اساس تیک های بازیگری یا الگوهای از پیش ساخته شده کار کند. برعکس، سعی در ایجاد برخی نشانه های رفتاری جدید در هر پروژه دارد. این نشانه ها ممکن است چندان قابل مشاهده نباشند، اما قطعا به تعیین مرز بین تیپ و شخصیت کمک می کنند.

اکنون او را در مقابل «بامد خمار» می بینیم؛ اثری که ساختار روایی احساسی و شخصیت های چندلایه دارد، می تواند بستر مناسبی برای بازیگری باشد که با سکوت ها، زیرمتن ها و کنترل احساسی کار می کند. او اگرچه هنوز بازی خود در «بامداد خمار» را برای مخاطبان به نمایش نگذاشته است، اما تماشاگران با امید به تماشای این نقش می پردازند. با او به گفت وگو نشستیم تا درباره نقش رحیم نجار و مسیری که در این سال ها طی کرده بیشتر بشنویم. در کل صحبت ها نگاهش این بود که خدا این راه را برایش قرار داده و صبر زیادی برای رسیدن به این روزها داشته است.

شما از آن دست بازیگرانی هستید که با وجود اینکه رشته تحصیلی شما آکادمیک یا مرتبط با بازیگری نبوده است. اما شروع خوبی داشتی به نظر می رسد دوره ها و کلاس هایی که با زنده یاد آقای تارخ و سپس مدرسه هومان سیدی گذراندید در این شروع بسیار تاثیرگذار بوده است. می‌توانید درباره تجربه‌تان از این کلاس‌ها و تأثیر آن‌ها در حرفه بازیگری‌تان توضیح دهید؟

جنون این کار از پانزده شانزده سالگی در من شعله ور شد و همیشه در ذهنم بود که بتوانم وارد این عرصه شوم. آن زمان کلاس های بازیگری چندان رایج نبود، مگر اینکه از هجده سالگی وارد کلاس های بازیگری شوید. دوست دارم علاوه بر ادامه تحصیل در آموزشگاه بازیگری ثبت نام کنم. به همین دلیل در مدرسه ای که آن زمان توسط آقای تارخ اداره می شد ثبت نام کردم. تصمیمم این بود که ادامه تحصیل بدهم و بتوانم در کلاس های بازیگری شرکت کنم، چون کار عملی را خیلی بیشتر دوست داشتم. اما کلاس های آقای تارخ مانند مدارس عادی نبود. آکادمیک بود. در طول روز سه چهار کلاس داشتیم و چند روز پشت سر هم کلاس می رفتیم. آن دوره برای من خیلی خوب بود. بعداً به مدرسه هومان سیدی رفتم که واقعاً فوق العاده بود.

به نوعی شاید این شروع طولانی و مرحله‌ای باعث شده است که شما را به یکباره نبینیم. مثل این است که شما در مشاغلی بوده اید که دارای سطح مشخصی از استانداردها هستند و پرکار نبوده اید، اما کارهای خوبی انجام داده اید. این سخت گیری در انتخاب شغل از کجا می آید؟ آیا خودتان سختگیر بودید یا عوامل دیگری باعث این اتفاق شد؟

من خودم فکر می کنم طول این مسیر بسیار چشمگیر بود. یعنی از هجده سالگی شروع به کار کردم اما تولید بسیاری از تولیدات منتفی شد. مثلاً آن زمان به من پیشنهاد کار حتی نقش اصلی سریال های تلویزیونی داده شد، اما هر کدام به دلایلی کنسل شد و این موضوع در آن سن برای من خیلی سخت، سنگین و تحت فشار بود، مثلاً الان چه بگوییم؟ چه جوابی به مردم بدهیم؟ چرا لغو شد؟ و این واقعا سخت بود. البته این اتفاقات هم خوش شانسی من بود و هم بدشانسی. گاهی اوقات انسان فکر می کند که اتفاق بدی افتاده است، اما پشت داستان، وضعیت بسیار بهتری پدیدار می شود. برای مثال چندین سریال و پروژه پیشنهاد شد. من حتی با برخی از آنها پیش رفتم. اما در نهایت لغو شد. البته الان راضی هستم که ادامه پیدا نکرد چون واقعا به اپیزود اعتقاد دارم و خدا را شکر می کنم. به همین دلیل همیشه می گویم که احساس می کنم باید منتظر ماند تا خودش را در بهترین موقعیت قرار دهد. اما این سقوط باعث شد عجله در من کاملاً از بین برود. منتظرم تا بتوانم نقش خوبی را ایفا کنم. چون تنها چیزی که در این کار دوست دارم بازیگری است، دوست دارم با یک نقش متفاوت بتوانم هم خودم و هم مخاطب را راضی کنم.

خب بریم سراغ «بامد خمار» و رحیم نجار؛ حتما کتاب «بامداد خمار» را برای بازی در نقش رحیم نجار خوانده اید، درست است؟

بله، هم کتاب را خواندم و هم فیلمنامه های مختلفی که برای این کتاب و داستان نوشته شده بود. از زمان ابراهیم ایرج زاد این کار به من پیشنهاد شد. بعد کتاب را خواندم و بعد دوباره فیلمنامه های نوشته شده را خواندم. من آنقدر رمان و فیلمنامه می خوانم که نمی توانم عدد دقیق آن را بگویم چون نسخه های مختلف فیلمنامه ها را می خوانم. فیلمنامه آقای رحمانیان، فیلمنامه امیرحسین عسگری، کارهای این مدل به من پیشنهاد شد اما در نهایت نشد؛ فیلمنامه امیرحسین عسگری. اما من کتاب را بارها خواندم.

اشاره کردید که چند بار بازی در نقش رحیم نجار و نقش هایی از این دست به شما پیشنهاد شد. چه اتفاقی افتاد که آن چیزها را انتخاب نکردید یا پیش نرفتند؟

همان چیزی که در مورد لغو پروژه ها و کارها به شما گفتم، حقیقت این است که نمی دانم چگونه توضیح دهم. اما مثل یک انرژی است. من اصراری ندارم که اتفاقی باید بیفتد یا نشود. احساس می کنم اگر امکانش باشد، این اتفاق می افتد. به عنوان مثال، زمانی که ابراهیم ایرج زاد کار خود را پیشنهاد داد. یادم هست برای سریالی با خانم آیدا پهننده قرارداد داشتم و کار می کردم و نتوانستم بروم. با اینکه چند بار با من تماس گرفت و وقتی نقش را خواندم خیلی از نقش خوشم آمد و دوست داشتم کار کنم اما نشد. بعد این پروژه (بامد خمار) با آقای رحمانیان پیش نرفت. همچنین با امیرحسین عسگری به توافق نرسیدیم.

بالاخره نقش رحیم نجار را گرفتی و در «بامداد خمار» بازی کردی. تجربه همکاری با خانم نرگس آبیار چگونه بود؟

فوق العاده است. خانم آبیار واقعا کارگردان بسیار خوبی هستند و به جزئیات توجه دارند. یکی از نکات بسیار مثبت آن بازی بسیار خوب آن است. چون با خیلی از بازیگران دیگر بازی نمی کنم و بیشتر در نجاری هستم، الان دارم بازی دوستانم را در عمارت بصیر تماشا می کنم، خیلی خوب بازی می کنند. واقعا توانایی فردی بچه هاست و از یک طرف راهنمایی های خانم آبیار در این مورد خیلی خوب بود. از نظر دکوپاژ، میزانسن، صحنه، گریم و لباس، کار حرف های زیادی برای گفتن دارد و مخاطب را درگیر خود می کند. این توجه به جزئیات باعث زیبایی بصری سریال شده است. به نظر من کار آنها واقعاً فوق العاده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *