یکی از مشاوران رضا پهلوی به نام سعید قاسمی نژاددر پاسخ به مرگ حضرت ابراهیم نوشت: نجیب، در ویرانه زندگی کرد و در ویرانه مرد.
این عنصر پهلوی خودکشی پیامبر را مصداق «ضایع شدن مردن» می داند که تاکنون دو تن از فرزندان ایشان. محمدرضا شاه خودکشی کرده اند لیلا پهلوی و علیرضا پهلوی آنها هم مانند حضرت ابراهیم خودکشی کردند.
وقتی خشم بر عقل چیره شود، حتی اگر رئیس شما فردی باشد که خواهر و برادرش خودکشی کرده اند، باز هم نمی توانید زبان و قلم خود را کنترل کنید و به خودکشی یکی از مخالفان رئیستان توهین نکنید.
اگر خودکشی به معنای بیهوده مردن است، دو تا از فرزندان پادشاه نیز بیهوده مرده اند. (البته این مقاله این نوع مرگ را تایید یا توصیه نمی کند). در واقع این عنصر پهلوی او می خواست به ابراهیم نبوی توهین کند اما در کنار توهین به نبوی به خواهر و برادر رضا پهلوی نیز توهین کرد.
اما عبارت «زندگی در تباهی» ابراهیم نبوی باید در رابطه با اصلاح طلبی او به کار رفته باشد. نبی طرفدار اصلاحات به عنوان یک سیاست سیاسی صلح آمیز بود. از خاتمی خطاب به پزشکان. او از جمله کسانی بود که به عنوان یک روزنامه نگار در مطبوعات دولت خاتمی به بلوغ رسید و سخت از دولت خاتمی حمایت کرد. وی در ماه های اخیر مدافع دولت پزشکی بود و امیدوار بود این دولت بتواند گامی مثبت در جهت اصلاح امور کشور بردارد.
اگر حمایت از سیاستمداران اصلاح طلب مصداق ویرانه زیستن است، پس آقای سعید قاسمی نژاد و باندش در زمان حضورشان در ایران هم در تباهی زندگی می کردند. زیرا این شبه لیبرال های فحاشی و پیچیده که ادبیات سیاسی آنها هیچ ربطی به ملایمت و خرد نهفته در لیبرالیسم ندارد، از انتخابات ریاست جمهوری سال 1387 حمایت کردند. مهدی کروبی بودند
این دانش پژوهان خودخوانده علوم سیاسی سازمانی به نام «دانشجویان و فارغ التحصیلان لیبرال ایرانی» تشکیل داده بودند. درباره رابطه این افراد با لیبرالیسم می توان در زمانی دیگر به تفصیل نوشت، اما به اختصار باید گفت که آنها دشمن لیبرالیسم سیاسی هستند و به لیبرالیسم شناختی اعتقادی ندارند.
همین سعید خان قاسمی نژاد چند سال پیش توییت کرد که بعد از انقلاب در ایران این گروه ها حق تشکیل حزب و فعالیت سیاسی را ندارند. و در زیر عبارت «این گروه ها» تقریباً تمام گروه های سیاسی داخل و خارج کشور را فهرست کرده است. یعنی به قول این آقا «لیبرال» اکثر نیروهای اجتماعی در ایران حق ندارند نماینده سیاسی داشته باشند. و حتما همه باید عضو حزب رستاخیز شوند! او بار دیگر توییت کرد که اگر به قدرت برسیم حداقل تا ده سال دیگر خبری از «انتخابات» نیست.
در واقع این قراضه های پهلوی فاشیسم را به نام لیبرالیسم می فروشند و فکر می کنند که دیگران از پشت کوه آمده اند تا نتوانند تشخیص دهند که مخالفت آنها با “حزب نیروهای اجتماعی” و بدبینی و عدم تمایل آنها به “انتخابات” حتی در دولت خیالی خودشان به دلیل آنهاست. بی اعتقادی به “لیبرالیسم سیاسی”. دشمنی آنها با «آزادی بیان و مطبوعات آزاد» نیز ناشی از بی اعتقادی آنها به لیبرالیسم معرفتی است.
این جماعت معتقدند «حقیقت آشکار است» و راه مستقیم پیروی از رضاشاه دوم (!) است. بنابراین نیازی به آزادی بیان و رسانه آزاد نیست زیرا در این صورت عوام دوباره گمراه خواهند شد و ممکن است شخص ثالث را سرنگون کنند!
قبلاً در مورد این افراد و همتایان داخلی آنها نوشته ایم. خلاصه نگرش سیاسی آنها این است که حاکم ایده آل در ایران باید یک دیکتاتور توسعه گرا باشد که به مردم فقط «آزادی اجتماعی» بدهد نه «آزادی سیاسی».
این تز یک بار مورد آزمایش قرار گرفت و نتیجه آن انقلاب 57 و سقوط رژیم شاه بود. پس نیازی به تکرار نیست. به خصوص که مردم ایران سیاسی هستند و دیر یا زود پاسپورت شخصی را که فقط آزادی های اجتماعی آنها را به رسمیت می شناسد و به آنها آزادی سیاسی نمی دهد تحویل می دهند و او را از کشور بیرون می کنند!
بگذریم گفته می شد که این افراد (یعنی گروه موسوم به “دانشجویان و فارغ التحصیلان لیبرال ایرانی”) زمانی که در ایران بودند برای پیروزی خاتمی، معین و کروبی در انتخابات ریاست جمهوری سال 1380 و 1384 تلاش می کردند. ، و 1388. به عنوان مثال امیرحسین اعتمادی یکی از اعضای این گروه از جمله افراد مسئول در ستاد مهدی (عج) استان بود. کروبی در انتخابات ۱۳۹۷.
بنابراین معلوم نیست چرا حمایت ابراهیم نبوی از خاتمی مصداق فاسد زیستن است، اما نباید به حمایت این آقایان برچسب فاسق زد. شاید منظور قاسمی نژاد این باشد که ما هم در تباهی زندگی می کنیم، اما بعد از پیوستن به شاهزاده از تباهی برخاستیم!
بعید نیست که او چنین نظری داشته باشد، اما این نظر معنایی جز این ندارد که تنها یک راه وجود دارد و آن راه پهلوییسم است! در واقع بحث برانداز بودن یا نبودن نیست. چون جماعت پهلوی حداقل دو سال پیش تا الان بیش از آنکه علیه جمهوری اسلامی بنویسند، علیه مخالفان جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور می نویسند.
هر نقدی هم که به ابراهیم نبوی وارد شود نمی توان انکار کرد که او چیزی به ادبیات و فرهنگ سیاسی این کشور افزوده است. چیزی که خوب و دلنشین بود. همین یک کار بزرگ او همین بس که عمرش تلف نشد و به ایران و فرهنگ سیاسی مردم ایران خدمت کرد.
افراط و تفریط دوران جوانی او در روزهای انقلاب و احتمالا دهه اول انقلاب، هر چقدر هم که مذموم باشد، مذموم تر از دیکتاتوری رضاشاه و محمدرضا شاه نیست. گواه روشن این است که پس از مرگ ابراهیم نبوی، تنها چند پهلوی و یک مشت تروریست شکست خورده خوشحال بودند، اما با سقوط رضاشاه، خیل عظیمی از مردم ایران خوشحال بودند که می توانند پارتی و روزنامه و روزنامه داشته باشند. آزادی های سیاسی پایمال شده خود را طبق قانون اساسی دریافت کنند. . با سقوط محمدرضا شاه، ملتی شادمان به خیابان ها ریختند.
مردم ایران ابراهیم نبوی را نابود نکردند، اما حکومت پهلوی توسط مردم ایران نابود شد. و دقیقا به همین دلیل مشاوران و حامیان بد زبان و بدکار رضا پهلوی عمیقا درگیر «مجتمع 57» هستند و از مردگان و قبور نویسندگان این سرزمین غافل نمی شوند.