آخرین مطالب

همکاران

دانشمندان ممکن است سرانجام معمای خودآگاهی را حل کرده باشند اما کشف آنان آیا نگران کننده است؟

دانشمندان ممکن است سرانجام معمای خودآگاهی را حل کرده باشند اما کشف آنان آیا نگران کننده است؟

بعد- نمایشگاه جدیدی در زمینه زیست شناسی در لندن با عنوان «سلام مغز»! وی خاطرنشان کرد: نتایج تحقیقات محققان نشان داد که مغز موش ها در دوران بارداری تغییر می کند و این نشان می دهد که غریزه مادری نه تنها یک تماس معنوی، بلکه یک امر عصبی شیمیایی است. دانشمندان کریک همچنین نحوه یادگیری آوازهای جدید پرندگان را در خواب مورد مطالعه قرار داده‌اند و نشان داده‌اند که ضمیر ناخودآگاه برای یادگیری و تثبیت حافظه مهم‌تر از آن چیزی است که ما فکر می‌کنیم.

به گزارش خبرگرافی به نقل از دیلی تلگراف، با این حال، این کشف علمی شگفت انگیز، باورهای گرامی ما را در مورد اینکه ما کیستیم و چیستیم، تهدید می کند. شما نمی توانید آن را فرار مغزها وجودی بنامید: هر چه بیشتر درباره مغز بفهمیم، دیدگاه های آرامش بخش تری درباره خودمان داریم.

تصور باستانی ما از ماهیت انسان از دیرباز به سه باور وابسته بوده است. اول اینکه ما خالق انتخاب ها و اعمال خود هستیم. ما عروسک خیمه شب بازی نیستیم، بلکه مامورانی مسئول و آزاد هستیم که می توانیم مسیر خود را در جهان ترسیم کنیم. دوم، انسان‌ها خاص و متفاوت از سایر حیوانات هستند، و سوم، ما فرض می‌کنیم که حداقل در بیشتر مواقع، ادراکات ما دقیقاً جهان را آن‌طور که هست نشان می‌دهند.

حالا مثلاً اختیار ما را در نظر بگیرید. هیچ کس نباید تعجب کند که بفهمد مغز مادران در دوران بارداری تغییر می کند. نسبت دادن حالات و رفتارهای ما به هورمون ها به یک حس مشترک جدید تبدیل شده است. با این حال، این ایده که افکار و اعمال ما نتیجه مستقیم فعالیت مغز هستند نیز می تواند آزاردهنده باشد. اگر «مغز من را وادار به انجام آن کند» به چه معنا بر خودم مسلط هستم؟

به نظر می رسد نتیجه تحقیقات بسیاری از محققان موسسه کریک نشان می دهد که مغز نوعی ماشین است و ما فقط دستورات آن را دنبال می کنیم.. یک آزمایشگاه در حال ایجاد مدل های سلول به سلول از مدارهای مغز است که گویی مجموعه عظیمی از قطعات میکروسکوپی لگو هستند. تیمی دیگر نقشه کاملی از مغز مگس میوه ایجاد کردند، اثبات این مفهوم که ما می‌توانیم روزی همین کار را برای مدارهای پیچیده مغز خود انجام دهیم.

تحقیقات کریک در مورد بیماری آلزایمر یادآور این نکته است که ظرفیت های شناختی ما کاملاً به مغزهای سالم و کارآمد وابسته است و وقتی این مغزها از بین می روند، ما رنج می بریم.

این واقعیت که بسیاری از تحقیقات ذکر شده مبتنی بر مطالعات پرندگان، موش‌ها و مگس‌ها است، نشان می‌دهد که ما این ایده را نداریم که انسان‌ها اساساً با سایر حیوانات تفاوت دارند.. اکنون ما به طور جدی مغز حیوانات را مطالعه می کنیم زیرا آنها چیزهایی در مورد مغز انسان به ما می گویند. با این حال، اگر شکاف بین انسان و سایر حیوانات کم شود، آیا این بدان معناست که ما باید برای جان انسان ها ارزش کمتری قائل شویم یا به موجودات دیگر احترام بگذاریم؟ در هر صورت، سلسله مراتب گونه‌ای که ما دنیای اخلاقی خود را بر اساس آن ساخته‌ایم با مشکل مواجه است.

شاید ناراحت کننده ترین چیز این است که ما حتی دنیا را آنطور که هست درک نمی کنیم. قرن هاست که می دانیم شکل دقیق جهان در حواس ما ظاهر می شود و نه خود چیز. به عنوان مثال، رنگ سبز چمن توسط سیستم بینایی ما ایجاد می شود. با این حال، تحقیقات اخیر فراتر از این بوده است. مغز ما فقط ادراکات ما را رنگ نمی کند، گاهی اوقات آنها را به معنای واقعی کلمه می سازد. مغزها گیرنده های غیرفعال ادراک نیستند، بلکه «ماشین های پیش بینی» هستند که آنچه را که انتظار دیدن دارند و آنچه را که انتظار شنیدن دارند می شنوند.

برای درک بهتر آنچه گفته شد، در نظر بگیرید که ما تمایل داریم فکر کنیم که ذهن ما مانند یک دوربین فیلمبرداری است که جهان را ضبط می کند. در واقع، اما ذهن ما بیشتر شبیه یک پروژکتور است و واقعیت ما را خلق می کند. البته داده ها وارد می شوند. اما این داده ها برای کمک به آموزش پروژکتور برای بهبود و همچنین برجسته کردن زمانی است که طرح ریزی شامل موارد مهم نیست. به همین دلیل است که ما اغلب متوجه چیزهایی نمی شویم که ارتباط مستقیمی با بقای ما ندارند، مانند ویژگی های ساختمان هایی که هر روز از کنار آنها عبور می کنیم.

چنین تحقیقاتی درک بهتری از روان پریشی ارائه می دهد و به این نتیجه قانع کننده منجر می شود که افرادی که صداها را می شنوند با دیگران تفاوت چندانی ندارند. همه ما صداهایی درون سرمان داریم. یک نظریه نوظهور این است که تنها تفاوت این است که برخی افراد صداها را از جانب شخصی خارج از خودشان می‌دانند. این خطا بسیار قابل درک است. اگر عمدتاً فرافکنی های مغزی را درک کنیم، تنها چیزی که باید اتفاق بیفتد این است که مغز چیز اشتباهی را فرافکنی کند و ما چیزهایی را درک کنیم که وجود ندارند.

در مجموع، یافته‌هایی از این دست مفهوم خودآگاهی را تضعیف می‌کنند. خودآگاهی اغلب بالاترین حالت وجودی در نظر گرفته می شود، حالتی که ما را از سایر حیوانات بالاتر می برد. برای متفکرانی مانند رنه دکارت، فیلسوف فرانسوی قرن هفدهم، خودآگاهی ما حاکی از این بود که ما روح‌هایی فناناپذیر، تقسیم‌ناپذیر و غیرمادی هستیم. در چنین چارچوبی، ما بدن خود نیستیم، بلکه ذهن خود با یک دید واحد به جهان هستیم.

علاوه بر این، این مغزها مراکز ساده تجربه نیستند. آنها فرآیندهای مختلفی را به صورت موازی اجرا می کنند. اغلب فقط این نیست که طرف چپ نمی داند طرف راست چه کار می کند: همه چیز بدون اینکه هیچ یک از آنها آگاهانه از آن آگاه باشند پیش می رود.

با کنار هم گذاشتن همه اینها، ممکن است دلیلی برای نگرانی وجود داشته باشد که آنچه نمایشگاه محققان کریک با عنوان “سلام، مغز” نامگذاری کرد! و نتیجه کارشان این است که ما باید با خودمان خداحافظی کنیم. علم مغز توهمات ما را در هم ریخته است. ممکن است مجبور شویم بپذیریم که ما ماشین‌های بیولوژیکی هستیم، شاید پیچیده‌تر از موش‌ها و پرندگان، اما در عین حال فقط یک حیوان دیگر.

علیرغم این واقعیت که بشریت می تواند از فروتنی بهره مند شود، این اشتباه است که نتیجه بگیریم علم ما را از هر چیزی که برای ما ارزش قائل هستیم محروم کرده است.. این تمایل وجود دارد که اکتشافات علمی در مورد طبیعت انسان را به این معنا تفسیر کنیم که ما «صرفاً» فرآیندهای فیزیکی اولیه ای نیستیم که علم کشف می کند. با این حال، این یک اشتباه فلسفی است که باور کنیم تنها چیزهایی که واقعی هستند چیزهایی هستند که در ابتدایی ترین سطح فیزیکی پیدا می کنید.

برای مثال، اگر یک قطعه موسیقی را تجزیه کنید، چیزی بیشتر از یک دنباله از صداها پیدا نمی کنید. اما به طور کلی، صداهایی که کوارتت های متأخر بتهوون را تشکیل می دهند، کیفیتی کاملاً متفاوت با صدای شنیده شده در ساعات شلوغی روزهای هفته دارند. به همین ترتیب، وقتی به معنای واقعی کلمه در مغز حفاری می کنیم، تنها چیزی که می یابیم نورون ها شلیک، پمپاژ خون و گردش هورمون ها است، اما آنچه که آنها تولید می کنند واقعاً قابل توجه است.

این واقعیت که شما می توانید ایده هایی مانند این را بخوانید و درک کنید نشان می دهد که چقدر اشتباه است که بگوییم شما “فقط” نوعی کامپیوتر بیولوژیکی هستید. به همین دلیل است که نباید نگران باشیم که هیچ شکاف اساسی بین ما و بقیه قلمرو حیوانات وجود ندارد. مطمئناً شباهت‌های ما به این معناست که نباید نسبت به رفاه حیوانات بی‌تفاوت باشیم و باید به شیوه‌های ظالمانه کشاورزی پایان دهیم..

همچنین، این واقعیت که همه حیوانات وجود خود را مدیون فرآیندهای بیولوژیکی اولیه یکسانی هستند، به این معنی نیست که همه آنها اساساً یکسان هستند.. مهمتر از همه، فقط ما انسان ها توانسته ایم زندگی خود را بر اساس چیزی غیر از غرایز موروثی هدایت کنیم. ما می‌توانیم انتخاب کنیم که تولید مثل نکنیم، آنچه را که اجدادمان می‌خوردند نخوریم، و روش‌هایی را برای زندگی در پیش بگیریم که سایر اعضای گونه ما حتی در نظر نگرفته‌اند.

این امکان پذیر است زیرا اگرچه بسیاری از موجودات دیگر نیز آگاه هستند، اما آگاهی ما از خودآگاهی منحصر به فرد است. ما می توانیم در مورد آنچه که درک می کنیم فکر کنیم، انگیزه های خود را زیر سوال ببریم، و حتی مغز خود را بررسی کنیم.

نگرانی از اینکه دنیا را آنطور که هست نمی بینیم نیز غیرضروری است. اگرچه این درست است که بسیاری از آنچه ما درک می کنیم یک فرافکنی است مگر اینکه به طور کلی دقیق باشد. حتی رنگ‌ها، بافت‌ها، بوها و صداهایی که به دنیا می‌دهیم باید تا حدی با نحوه واقعی آن مطابقت داشته باشد. به عنوان مثال، اینکه یک تکه کره طعم لذیذی دارد یا فاسد است، چیزی در مورد تازگی آن به ما می گوید.

این که آیا ما اراده آزاد داریم شاید دشوارترین و مشکل‌کننده‌ترین سؤالی است که در مطالعه علم ذهن مطرح می‌شود. اگر منظور ما از «اراده آزاد» یک قدرت شبه جادویی برای انتخاب مستقل از فرآیندهای مغز و بدنمان باشد، قطعاً آن را نداریم. اگر منظورمان فقط ظرفیت انتخاب برای خودمان باشد، بدیهی است که این کار را انجام می دهیم. فقط “من” که انتخاب می کند یک سیستم بیولوژیکی پیچیده بدون کنترل کننده مرکزی است. درک آنچه در سر ما می گذرد می تواند یک مفهوم دشوار باشد زیرا ما بسیار شیفته یک خود جداگانه هستیم.

به عنوان مثال، عبارت «مغز مرا وادار به انجام آن کرد» با این پیش فرض بیان می شود که بین من و مغز من تفاوت وجود دارد. در حالی که مغز شما بخشی از شماست، اما مهمترین بخش آن است. ما باید خوشحال باشیم، نه نگران، که مغز ما نقش اصلی را در تعیین کاری که انجام می دهیم بازی می کند، زیرا اگر این کار را نمی کرد، چه کار دیگری انجام می داد؟

چیزهای زیادی در مورد آگاهی انسان مرموز و ناشناخته باقی مانده است. با این حال وقت آن است که ترس از برداشتن حجاب از اسرار انسانی ما را کنار بگذاریم. شما نمایشگاه کریک را با چنان برتری نسبت به سایر جانوران ترک خواهید کرد که کمی متوجه خواهید شد که چرا اینقدر شگفت انگیز هستید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *