مأمون با درایتی بی سابقه در مورد ولایت هادی قدم به میدانی گذاشت که اگر پیروز می شد به هدفی می رسید که هیچ یک از خلفای بنی امیه و عباسی از سال چهلم هجری تاکنون نتوانسته بودند به آن دست یابند. یعنی شهادت حضرت علی (ع). یعنی می توانست جریان مخالف را که همیشه چون خاری در چشم سران خلفای طاغوت بود، به کلی از بین ببرد، اما امام با تدبیر الهی بر مامون چیره شد و در میدان نبرد سیاسی که خود ایجاد کرده بود، او را به کلی شکست داد. . . امام جان خود را که هسته و روح جامعه شیعه بود با تقوای شگفت انگیزی حفظ کرد و مبارزات عمیق امامت را در دوران اقتدار خلفای مقتدر بنی عباس و در دوران استقرار و ثبات ادامه داد. از آن رژیم
تاریخ نتوانسته تصویر روشنی از دوران 10 ساله زندگی امام هشتم در زمان هارون و پس از او در دوران 5 ساله جنگ های داخلی بین خراسان و بغداد به ما ارائه دهد. آیه را که در تمام اعصار بعد از عاشورا ادامه داشته است، با همان جهت گیری و همان هدف ادامه داده است.
هنگامی که مأمون در سال 198 هجری قمری از جنگ قدرت با امین رهایی یافت و خلافت بلامنازع را به دست گرفت، یکی از اولین اقدامات وی حل مشکل علویان و مبارزات شیعیان بود. او برای این منظور تجربه همه جانشینان خود را در نظر داشت. او میدید که حتی با زندانی کردن طولانی امام هفتم در زندان و در نهایت مسموم کردن او، قدرت و قدرت هارونی نتوانست مانع از شورشها و مبارزات سیاسی، نظامی، تبلیغاتی و فکری شیعیان شود. اکنون در حالی که از اقتدار پدر و اسلاف خود برخوردار نبود و علاوه بر آن به دلیل جنگ های داخلی بین عباسیان، سلطنت عباسی را در خطر مشکلات بزرگی می دید.
شاید مأمون در ارزیابی خطر شیعیان برای تأسیس خود واقع بینانه می اندیشید. بر این باور است که فاصله پانزده ساله شهادت امام هفتم و به ویژه دوران پنج ساله جنگ های داخلی باعث شد که جنبش شیعه آمادگی بیشتری برای برافراشتن پرچم حکومت علوی داشته باشد. مامون با زیرکی این خطر را حدس زد و سعی کرد با آن مقابله کند و بر اساس همین ارزیابی و تشخیص بود که ماجرای دعوت امام هشتم از مدینه به خراسان و پیشنهاد اجباری ولیعهدی به آن حضرت رخ داد و این حادثه ای که در تمام دوران طولانی امامت نادر بوده و یا در نوع خود بی نظیر بوده و تحقق یافته است.
در واقعه ولیعهد امام هشتم، علی بن موسی الرضا با یک تجربه تاریخی مواجه شد و در معرض یک نبرد مخفی سیاسی قرار گرفت که پیروزی یا شکست آن می تواند سرنوشت تشیع را رقم بزند. مامون با هوش کامل و برنامه ریزی قوی و درک و درایت بی سابقه پا به میدان گذاشت. اگر پیروز می شد و می توانست آن طور که برنامه ریزی کرده بود، کار را تمام کند، قطعاً به هدفی می رسید که از سال 40 هجری، یعنی از شهادت علی بن ابیطالب، هیچکس به آن نرسیده است. خلفای اموی و عباسی علیرغم تلاششان نتوانسته بودند به آن دست یابند، یعنی می توانستند درخت را از ریشه درآورند و جریان متعارضی را که همیشه خاری در چشم سران خلافت طاغوت بود، به کلی از بین ببرند.
اما امام هشتم با تدبیر الهی بر مأمون چیره شد و در میدان نبرد سیاسی که خود ساخته بود، او را به کلی شکست داد. و نه تنها تشیع تضعیف و ریشه کن نشد، بلکه حتی سال 201 هجری قمری، یعنی سال حکومت معظم له، به یکی از پربرکت ترین سال های تاریخ تشیع تبدیل شد و نفس تازه ای در مبارزات علویان دمید. . و همه اینها به برکت تدبیر الهی امام هشتم و راه حکیمانه ای بود که امام معصوم در این امتحان بزرگ از خود نشان داد.
مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان چند هدف عمده را دنبال می کرد. اولین و مهمترین آنها تبدیل صحنه مبارزات شدید انقلابی شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی مسالمت آمیز و امن بود. مبارزه (شیعه) که با دو ویژگی همراه بود، در برهم زدن خلافت تأثیری وصف ناپذیر داشت. آن دو خصلت، یکی ظلم بود و دیگری قداست.
شیعیان با تکیه بر این دو عامل تأثیر، اندیشه شیعی را که تفسیر و تبیین اسلام از دیدگاه ائمه اهل بیت(ع) است، به گوشه و کنار قلب و ذهن مخاطبان خود آوردند.
شیعیان با تکیه بر این دو عامل تأثیرگذار، اندیشه شیعی را که تفسیر و تبیین اسلام از دیدگاه ائمه اهل بیت(ع) است، به گوشه و کنار قلوب و ذهن مخاطبان خود رساندند و آنها هر کس را که آمادگی کمی داشت به این طرز فکر متمایل یا معتقد می کردند. این گونه بود که دایره تشیع در جهان اسلام روز به روز گسترش می یافت. و این ظلم و قداست بود که با پشتوانه تفکر شیعی، قیام های مسلحانه و جنبش های شورشی را علیه نهادهای خلافت در اینجا و آنجا و در همه اعصار سازمان داد.
مأمون می خواست به یکباره پنهان کاری و استتار را از این دسته از مبارزان سلب کند و امام را از میدان مبارزه انقلابی به میدان سیاست بکشاند و بدین وسیله از کارایی نهضت شیعی که روز به روز بر اثر آن افزوده شده بود، بکاهد. همان استتار و پنهان کاری تا صفر. مأمون با این کار آن دو ویژگی مؤثر و نافذ را از علویان گرفت. زیرا گروهی که رهبر آن ممتاز دستگاه خلافت و ولیعهد پادشاه مطلقه وقت و حاکم امور کشور است، نه مظلوم است و نه آنقدر مقدس.
امام رضا و تبدیل تهدید گسترده ولایت احدی به فرصتی بی نظیر
هميشه اين طور است كه نزديكي متدينان به دنياداران آبروي متدينان را مي كاهد و بر آبروي دنياداران مي افزايد. مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان اهدافی را دنبال کرد، اما سیاست او به سیاستی علیه او تبدیل شد. امام علی بن موسی الرضا علیه السلام با تدبیر الهی مأمون را شکست داد و در میدان نبرد سیاسی که خود ایجاد کرده بود، او را به کلی شکست داد.
هنگامی که امام از مدینه به خراسان دعوت شد، فضای مدینه را پر از انزجار و ناراحتی کرد، به گونه ای که همه مطمئن شدند که مأمون با نیت بد، امام را از وطن می راند. امام در وداع با حرم پیامبر در وداع با اهل بیتش هنگام خروج از مدینه، در طواف کعبه که برای وداع انجام داد، با گفتار و رفتار خود، با زبان دعا و اشک به همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست. همه کسانی که بنا به انتظار مأمون باید به او خوشبین می شدند و به دلیل قبول پیشنهاد به امام بدبین می شدند، در اولین لحظات این سفر، دلشان از بغض مأمون برای جدایی امام عزیزشان از خود پر شد. به گونه ای بی رحمانه و بردن او به مسلخ. .
هنگامی که پیشنهاد ولایت پیامبر در مرو مطرح شد، پیامبر به شدت اعتراض کرد و آن را نپذیرفت تا اینکه مأمون صریحاً او را تهدید به کشتن کرد. حتی فضل بن سهل در جمعی از مقامات و مقامات حکومتی گفت من خلافت را تا این حد ذلیل ندیده ام، امیرالمؤمنین آن را به علی بن موسی الرضا (ع) تقدیم می کند و علی بن موسی دست او را می زند. قفسه سینه علی بن موسی الرضا (علیه السلام) تنها به شرط عدم دخالت در امور حکومت و عدم رسیدگی به جنگ و صلح و عزل و نصب و تنظیم امور، ولایتعهدی را پذیرفت. و بعداً می توان به تدریج امام را به مرحله فعالیت خلافت رساند، این شرط را بپذیرد.
معمر بن خلد از امام هشتم (علیه السلام) نقل می کند که مأمون به امام گفت در صورت امکان برای کسانی که از او شنیده اند درباره مناطقی که اوضاع در آن آشفته است چیزی بنویس و امام مخالفت خود را اعلام کرد. ترتیبی که مطلقاً عدم تداخل است یا در مورد نماز عید، مأمون امام را به امامت نماز عید دعوت می کند به این بهانه که «مردم عظمت تو را می شناسند و دل هایشان آرام می گیرد». امام شکایت می کند و پس از اصرار مأمون تا آخر، امام قبول می کند که نماز را به روش پیامبر و علی بن ابیطالب بخواند و سپس امام آنقدر از این فرصت استفاده می کند که می کند. مأمون از اصرار خود پشیمان شد. امام را در نیمه نماز می سازد و برمی گرداند، یعنی ناگزیر ضربه ای دیگر به ظاهر منافق نظامش وارد می کند.
اما بهره برداری اصلی امام از این واقعه بسیار مهمتر از اینهاست. سکوی بزرگ خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام سخنانی را فریاد زد که در طول 150 سال جز در خفا و با تقوا و نزد خویشاوندان درجه یک و با استفاده از امکانات معمول آن زمان نگفته بود. خلفا و بستگان درجه یک آنها را شامل نمی شد، به گوش همگان می رسید. در آن سال در مدینه و شاید در بسیاری از آفاق اسلامی که خبر ولایت علی بن موسی الرضا رسید، فضایل اهل بیت در خطبه تبلیغ شد. اهل بیت پیامبر که هفتاد سال علناً بر منبرها اهانت می کردند و سالیان سال هیچکس جرأت نمی کرد از فضایلشان سخنی بگوید، حالا همه جا به بزرگی و خوبی از آنها یاد می شود. مردم بی تفاوت با آن آشنا شدند و جذب آن شدند و دشمنان قسم خورده احساس ضعف و شکست کردند، علما و اندیشمندان شیعه معارفی را که در آن روز فقط در خلوت بیان می شد، در سخنرانی های بزرگ و مجالس عمومی بیان می کردند. در حالی که مأمون امام را جدا از مردم می پسندید و این جدایی را وسیله ای برای پایان دادن به رابطه روحی و عاطفی امام و مردم می خواست، امام در هر فرصتی خود را در معرض دید مردم قرار می داد. تشکیل جلسات مناظره مانند مناظره امام با رهبران مذاهب و مذاهب مختلف نیز یکی از این اقدامات است که می دانیم مأمون بیشتر از تأثیر این دستگاه ناامید بود.
در روایت آمده است که مأمون یکی دو بار نقشه کشتن امام را میکشد و یک بار امام را به زندان فرخس میاندازد، اما این روشها نتیجهای جز جلب اعتقاد دست اندرکاران به مقام معنوی امام نداشت. و مأمون درمانده تر و خشمگین تر شد. تبدیل شد. در نهایت چاره ای جز این نداشت که امام را با دست خود و بدون واسطه مسموم کند و همین کار را کرد و در ماه صفر 203 هجری یعنی نزدیک به دو سال پس از آوردن امام از مدینه. به خراسان جنایتی بزرگ و کشتن فراموش نشدنی امام با صدای بلند انجام داد.
برگرفته از: «کتاب انسان 250 ساله؛ بیانات مقام معظم رهبری درباره سیره سیاسی – رزمی ائمه معصومین علیهم السلام»