آخرین مطالب

همکاران

آیا مهران مدیری مجبور شده پایان فیلم را در اکران عمومی تغییر دهد؟

دختری که قرار است پنج، شش ساعت دیگر در فرودگاه باشد تا برای دو، سه یا شاید سه، چهار سال آینده در تورنتو برای دکترا در فلسفه بخواند، به یک مهمانی خداحافظی غیرمنتظره دعوت می شود. داستان فیلم 6 صبح که دومین فیلم مهران مدیری در مقام کارگردان پس از فیلم «ساعت 5 عصر» است، با همین یک خط ساده آغاز می شود و اگرچه تیزر این فیلم به اندازه کافی جذاب است. شما را کنجکاو کند، خود فیلم ممکن است انتظارات شما را برآورده کند. برآورده نمی شود

مهران مدیری نویسنده، کارگردان، طراح صحنه و بازیگر فیلم «ساعت ۶ صبح» است، فیلمی که از نمایشنامه «شایعات» نیل سایمون شروع می شود و به «بعدازظهر سگی» سیدنی لومت می رسد، سعی می کند همه چیز باشد. ! هم خانوادگی، هم حادثه ای، هم معمایی و اجتماعی و اتفاقاً از همه چیز کمی بهره دارد. اشاره ای به مهاجرت، ناخنی به فقر، دو گوشه و کنایه از عشق های شکست خورده، اندکی اعتراض، نوک قاشقی در شب روی سنگفرش خیس، ناخنی از شبی بی پایان که شبیه شب یلدا است و… تصاویر و داستان‌هایی که هر کدام به تنهایی می‌توانست یک فیلم مستقل باشد، اما در کنار هم بیشتر یک هرج و مرج با ریتم آهسته است و به سوالات بی‌پاسخی ختم می‌شود.

ساعت 6 صبح را می توان به سه قسمت قبل از مهمانی، بعد از مهمانی و بعد از مهمانی تقسیم کرد. احتمالا این موضوع هم بحران و هم نقطه قوت فیلم است. مثل مهمانی که وقتی ساعت تغییر می کند مدل لباسش را عوض می کند، ساعت 6 صبح وقتی زمان تغییر می کند پوستش می ریزد.

در ابتدا این یک موقعیت خانوادگی دراماتیک است، سپس یک داستان عاشقانه نیمه تمام، سپس یک مهمانی با موسیقی ناهماهنگ که باعث می شود از خود بپرسید که با درک نکردن صدا و تصاویر صحنه چه چیزی را از دست داده اید. بعد یه دیالوگ میاد که تو انتظار داری یه جایی بری ولی نمیشه و بعد فیلم دوباره لباس عوض میکنه و تصادف میکنه! و… در دو قسمت اول آنقدر اطلاعات و شخصیت های داستان وجود دارد که با خود می گویید شاید واقعاً فیلم سه ساعت است و یک ساعت و نیم را اشتباهی نوشته اند. بعد از نیمه شب البته مشخص می شود که اشتباهی در کار نبوده است، آن همه شخصیت بدون مقدمه. و بدون ایجاد تغییر محسوس یا حداقل کمکی به فضاسازی و پیشبرد داستان فیلم، پس از پخش موسیقی نامناسب و شوخی‌های بی‌معنی، کف زدن و فریاد زدن بچه‌ها توجه کنید، وارد صحنه شده و به بیرون هدایت می‌شوند. فیلم یکباره با جارو!

شاید فکر کنید فضا برای نزدیک شدن به چند شخصیت کلیدی داستان باز می شود، البته این هم جزو این خبرها نیست. در قسمت سوم داستان، یکسری شخصیت های دیگر وارد می شوند و به تدریج در پس زمینه تار، متناسب با موقعیت، با دیوار یکی می شوند. در نهایت، دختری گریان، پسری که به سرش اصابت کرده و افسر ویژه ای که قرار است «مسائل را درست کند» باقی می ماند، اما حضور او آنقدر قوی نیست که بتواند ادامه فیلم را تحمل کند.

اگرچه داستان فیلم برگرفته از یک داستان واقعی است و با وجود اینکه بسیاری از مردم ایران شاهد، شنونده یا درگیر موقعیت هایی مشابه داستان فیلم بوده اند، فیلم به خصوص در قسمت اول بسیار طولانی، قدرت چندانی ندارد. برای همراهی بیننده، از دست دادن شخصیت اصلی در میان چهره‌های ناآشنا و انبوه موسیقی کند و نامرتبط، باعث می‌شود «محدودیت زمانی» را که داستان قرار است بر اساس آن پرتعلیق‌تر باشد، فراموش کنید. وقتی فیلم تمام می شود، یک بار دیگر از خود می پرسید این همه آدم و اتفاقی که وارد داستان شد کجا رفتند؟ و هیچ پاسخی برای این سوال وجود ندارد. همچنین ممکن است از خود بپرسید مشکل فیلم کجا بود؟ پاسخ دادن به آن سوال سختی است، مخصوصاً به این دلیل که دقایق پایانی فیلم که صحنه در اختیار نویسنده، کارگردان و بازیگر است، جذابیت هایی دارد که از فیلم های پلیسی معمولی ایرانی انتظار ندارید، هرچند دور از انتظار نیست. شخصیت مهران مدیری اما این دقایق به هر حال چالش های مهم فیلم از جمله شخصیت پردازی های ناقص، خرده داستان های رها شده، منطق ضعیف داستان و شلوغی بی مورد صحنه را حل نمی کند.

طراحی صحنه فیلم که آن را هم مهران مدیری انجام داده، از خود فیلم چیزهای زیادی به ما می گوید. تقریبا تمام داستان در یک آپارتمان هفتاد و پنج متری روایت می شود، به جز اتاق نشیمن، آشپزخانه و نمای انبار و بقیه حمام. با این حال، در این فضای بسیار کوچک، می توانید همه چیز را از یک در قدیمی گرفته تا تصویر بزرگ مدونا و مجموعه ای از نقاشی های معروف روی دیوار ببینید. علاوه بر این، یک ویولن به دیوار و یک پیانو در گوشه خانه قرار دارد که پس از صحنه های مهمانی به کلی فراموش می شود. شمع های خانه به طور معجزه آسایی حدود هشت ساعت می سوزند و صبح زود توسط شخصیت افسر ارشد وارد خانه خاموش می شوند. بازی هایی که با نماهای روشن و بسته از چهره بازیگران فیلمبرداری می شوند جذابیت هایی هم دارند اما باز هم این سوال را باقی می گذارد که قرار است این همه نشانه به کجا بیننده را هدایت کند و چرا به جایی ختم نمی شود؟ همین سوال در مورد داستان های کوتاه، در مورد شخصیت های حزب و همچنین در مورد خانواده دو شخصیت اصلی داستان وجود دارد.

مانند اکثر داستان های دیگری که در سینمای ایران می توان یافت، منطق و پیشینه عملکرد اکثر شخصیت های فیلم برای بیننده روشن نیست. با وجود حضور زنان زیاد در تصاویر فیلم، همه شخصیت های زن داستان منفعل و تابع موقعیت و شخصیت های مرد داستان هستند و از بیننده سوال می شود که آیا هدف و قصد و تجربه زیسته ای وجود دارد یا خیر. در این تاکید بر تصویر “زن ترسیده”. یا تنها «منطق داستان» است که این همه بی عملی را تجویز و توجیه می کند؟

البته فیلم به اینجا ختم نمی شود. فیلم به وضوح یک سندرم رایج در سینمای پلیسی ایران را دنبال می کند که شاید بتوان آن را «سندرم فیلم دو پایانی» نامید. به نظر می رسد فیلم «ساعت 6 صبح» هم مانند فیلم «بی گناهان» قبل از اکران باید پایان بندی خود را تغییر می داد. باغناهان چند سال پیش با پایانی در جشنواره به نمایش درآمد و زمانی که با پخش عمومی مشکل پیدا کرد، سازندگان پایان دیگری برای آن ضبط کردند و آن را به انتهای فیلم چسباندند تا اتهامات وارده به پلیس برطرف شود. حتی اگر سکانس پایانی کل داستان فیلم را زیر سوال ببرد، اجازه پخش خواهد داشت! به نظر می رسد در فیلم مهران مدیری هم همین اتفاق افتاده است. در حالی که پایان فیلم با دیالوگ مناسب و نمای قابل قبول، دوربین از خانه بیرون می رود و چند ثانیه تصویر جدید به فیلم اضافه می شود. سکانس پایانی احتمالاً با نوار کاغذی به فیلم چسبانده شده است و شأن نزول آخرین سوالی است که نه تنها قبل از ساعت 6 صبح بلکه پیش روی کل سینمای ایران است و این مدت زمان فیلمسازان ایرانی است. حق پایان دادن به فیلم های پلیسی را خواهد داشت. آیا دیگران ترک می کنند؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *